جدول جو
جدول جو

معنی زیرپیچ - جستجوی لغت در جدول جو

زیرپیچ
دستار کوچکی که در زیر دستار کلان بندند و آن را ته پیچ نیز خوانند، (آنندراج)، عمامه و دستار کوچکی که در زیر دستار کلان پوشند، (ناظم الاطباء) :
زدستار گنبد چه سازم بیان
که او را بود زیرپیچ آسمان،
طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیرین
تصویر زیرین
پایینی، قرار گرفته در پایین
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نی انعطاف پذیر قلیان که از تیماج یا پارچه و مفتول ساخته می شود و از نی های چوبی درازتر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
پارچه ای که دور چیزی می پیچند، لفافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرپوش
تصویر زیرپوش
آنچه زیر پیراهن یا زیر لباس می پوشند، زیرپیراهنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارپیچ
تصویر بارپیچ
ریسمان یا تسمه ای که با آن بار را بر سقف اتومبیل می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارپیچ
تصویر مارپیچ
مسیری که براساس پیچیده شدن جسم به دور یک استوانه ساخته می شود، دارای پیچ و خم، پر پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
نی لاستیکی نرم قابل انعطاف و پیچیدن و حلقه کردن که یک سر آن را به قلیان وصل کنند و سر دیگر به دهان برند و قلیان کشند، قلیان با نی لاستیکی دراز. قلیانی که نی آن چرمین و به چند گز طول است و تنها نی آن راگردانیده و به مجلسیان دهند و قلیان خود ساکن ماند. آن را در اصفهان قلیان پا گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پیچیدگی در اطراف مرکزی، (ناظم الاطباء)، پرچم و ... آنچه مصوران شکلی بوضعی کشندکه گویا چند مار باهم پیچیده اند، (غیاث) (آنندراج)، به شکل مار حلقه زده، حلقه های پیوسته که از بزرگ آغازیده و بتدریج کوچک شود چنان مار که حلقه زده باشد، حلزونی شکل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ظفر معاینه در رمح مارپیچ ملک
بود چو معجز موسی در اژدها دیدن،
سوزنی،
، بعضی بمعنی پرچم علم لشکر نوشته اند، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ دَ / دِ)
کاغذی که در او شکّر و امثال آن پیچند. (آنندراج). کاغذی که حلواها را بدان می پیچند. (ناظم الاطباء) :
کاغذ خام بود شکّرپیچ
کاغذ پخته بود معنی سنج.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جامه و پارچه را گویند که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافۀ کار خود سازند بجهت محافظت آن، (برهان)، لفافه که زردوزان برای قماش سازند، (انجمن آرای ناصری)، بقچه، دسته و بسته، تنگ، پشتاره، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یعنی کفش، و این موضوع اهل هند است، در ولایت دو قسم باشد یکی کفش چپا و آن بلند بود و دوم را سرپایی و راسته گویند، (آنندراج)، مقابل باری: قاطری زیرپایی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، چیزی از چوب که در زیر میز نهند و گاه نشستن پای بر آن گذارند تا سردی و رطوبت کف اطاق به پای نرسد، (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، چیزهایی است جعبه مانند از چوب که روی آن کاملاً بسته نیست و شکافهای موازی دارد و زیر میز کار و میز تحریر میگذارند تا پشت میزنشین پای خود را روی آن بگذارد، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
جامۀ زیرین، مقابل روپوش، شعار، مقابل دثار، پیراهن، زیرشلوار، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، لباسی که در زیر لباس پوشند، (ناظم الاطباء)، آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند، زیرپیراهن، (فرهنگ فارسی معین) :
زیرپوش است مرا آتش و بالاپوش آب
لاجرم گوی گریبان بحذر باز کنم،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ)
نوعی پیچیدن شال یا جامه سینه را از شانۀ چپ و راست بشکل حمایل. رجوع به چپرپیچ کردن شود
لغت نامه دهخدا
بیماریی است در دستگاه گوارش، پیچش در شکم، (فرهنگ فارسی معین)، پیچش، دل پیچه، مغص، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، ذوسنطاریا، (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
آنکه بارها پیچد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیرین
تصویر زیرین
تحتانی، سفلی، پائینی، فرودین
فرهنگ لغت هوشیار
دستار عمامه، زینتی از زر و سیم و جواهر که در عمامه و دستار قراردهند، یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا میگیرد و آن را ببدنه چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرپا
تصویر زیرپا
مطیع و فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
نی لاستیکی نرم قابل انعطاف و پیچیدن و حلقه کردن که یک سر آن را به قلیان وصل کنند و سر دیگر بدهان بزند و قلیان کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارپیچ
تصویر مارپیچ
پیچیدگی در اطراف مرکزی، به شکل مار حلقه زده، حلزونی شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
لفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرپوش
تصویر زیرپوش
جامه زیرین، زیر پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور پیچ
تصویر زور پیچ
پیچش در شکم، دل پیچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارپیچ
تصویر بارپیچ
آنچه که بار را بدان پیچند مانند نوار ریسمان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرکی
تصویر زیرکی
با هوش بودن هوشیاری صاحب فراست بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نی پیچ
تصویر نی پیچ
((نِ یا نَ))
لوله ساخته از مفتول یا غیره که بر او آن پوست یا پارچه گرفته، یک سر آن به قلیان متصل است و سر دیگر به دهان (به هنگام کشیدن قلیان)
فرهنگ فارسی معین
شکل منحنی که پیوسته از یک قطب یا از یک نقطه دور یا به آن نزدیک می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیرپوش
تصویر زیرپوش
لباس نازکی که در زیر لباس های دیگر پوشند، زیرپیراهن
فرهنگ فارسی معین
پارچه ای که گلابتون دوزان لفافه کار خود سازند به جهت محافظت از آن، دسته و بسته، تنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیرین
تصویر زیرین
تحتانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیرکی
تصویر زیرکی
کیاست
فرهنگ واژه فارسی سره
پرپیچ وخم، پیچاپیچ، حرکت مارگونه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مارپیچ: روحیه خود را از دست خواهید داد.
مارپیچ راه می روید: کارهای شما رو به زوال میرود
با اسب مارپیچ راه می روید: تغییرات مهم در کارهایتان رخ خواهد داد.
با اتوموبیل مارپیچ رانندگی می کنید: خلق و خوی شما دائم در حال تغییر است.
بچه ها مارپیچی راه می روند:یک دوره خوب شروع می شود.
دوستان مارپیچ راه می روند: در مواقع تصمیم گیری درنگ و شک نکنید. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب
زیر آب رفتن مرغابی، طغیان آب رودخانه، پریدن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی