پیوند داشتن، خویشی داشتن، خویشاوندی، (صفت نسبی، منسوب به پیوند) در کشاورزی میوه ای که از درخت پیوند شده به دست آید، در پزشکی دارای پیوند مثلاً عضو پیوندی، در کشاورزی درختی که آن را پیوند زده باشند
پیوند داشتن، خویشی داشتن، خویشاوندی، (صفت نسبی، منسوب به پیوند) در کشاورزی میوه ای که از درخت پیوند شده به دست آید، در پزشکی دارای پیوند مثلاً عضو پیوندی، در کشاورزی درختی که آن را پیوند زده باشند
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش قره ضیاءالدین آذربایجان. در 13هزارگزی جنوب باختری قره ضیاءالدین و5 هزار و پانصد گزی خاور شوسۀ خوی به ماکو واقع است، 438 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش قره ضیاءالدین آذربایجان. در 13هزارگزی جنوب باختری قره ضیاءالدین و5 هزار و پانصد گزی خاور شوسۀ خوی به ماکو واقع است، 438 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ملا عبدالعلی فاضل بیرجندی منجم ایرانی. متوفی بسال 934 هجری قمری از آثارش: بیست باب در معرفت تقویم و شرح تذکرۀ خواجه نصیرالدین طوسی و شرح مجسطی و حاشیه ای بر شرح چغمینی قاضی زاده است. رجوع به فهرست اعلام التفهیم و کشف الظنون و دائره المعارف فارسی شود
ملا عبدالعلی فاضل بیرجندی منجم ایرانی. متوفی بسال 934 هجری قمری از آثارش: بیست باب در معرفت تقویم و شرح تذکرۀ خواجه نصیرالدین طوسی و شرح مجسطی و حاشیه ای بر شرح چغمینی قاضی زاده است. رجوع به فهرست اعلام التفهیم و کشف الظنون و دائره المعارف فارسی شود
حالت و کیفیت بیرونق. کسادی. تق و لقی. ناروایی. عدم رواج: تا نور جان و ظل خدائی نهفته خاک بیرونقی بخلق خدای اندر آمده. خاقانی. برونق توانم من این کارکرد به بیرونقی کار ناید ز مرد. نظامی. کار چو بیرونقی از نور برد قصه بدستوری دستور برد. نظامی
حالت و کیفیت بیرونق. کسادی. تق و لقی. ناروایی. عدم رواج: تا نور جان و ظل خدائی نهفته خاک بیرونقی بخلق خدای اندر آمده. خاقانی. برونق توانم من این کارکرد به بیرونقی کار ناید ز مرد. نظامی. کار چو بیرونقی از نور برد قصه بدستوری دستور برد. نظامی
دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 23هزارگزی شمال خاوری خوی و 5هزارگزی شمال شوسۀ خوی به جلفا. دامنه، معتدل، مالاریائی دارای 1118 تن سکنه. آب آن از رود زارعان و قودوخ بوغان. محصولات آنجا پنبه، کرچک، انگور و زردآلو. شغل اهالی زراعت و گله درای. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است و دبستانی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 23هزارگزی شمال خاوری خوی و 5هزارگزی شمال شوسۀ خوی به جلفا. دامنه، معتدل، مالاریائی دارای 1118 تن سکنه. آب آن از رود زارعان و قودوخ بوغان. محصولات آنجا پنبه، کرچک، انگور و زردآلو. شغل اهالی زراعت و گله درای. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است و دبستانی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
مرکّب از: زورمند + ی، پسوند مصدری، قوت. نیرومندی. توانایی. اعمال زورو فشار. (حاشیۀ برهان چ معین)، دارای زور و نیرو بودن. زورآوری. چیره دستی. (فرهنگ فارسی معین)، قوت و قدرت و توانایی و جرأت. (ناظم الاطباء) : به پنجم گرت زورمندی بود به تن کوشش آری بلندی بود. فردوسی. هم او خلق را مایۀ زورمندی هم او زنده را مایۀ زندگانی. فرخی. تو ده بنده را زورمندی و فر که از بنده بی تو نیاید هنر. اسدی. این بود حساب زورمندیت وین بود فسون دیوبندیت. نظامی. چو یک پیل از ستبری و بلندی بمقدار دو پیلش زورمندی. نظامی. زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود. سعدی (گلستان)، مها، زورمندی مکن بر کهان که بر یک نمط می نماند جهان. سعدی (بوستان)، وگر زورمندی کند با فقیر همین پنج روزش بود دار و گیر. سعدی (بوستان)، رجوع به زورمند و زور شود
مُرَکَّب اَز: زورمند + ی، پسوند مصدری، قوت. نیرومندی. توانایی. اعمال زورو فشار. (حاشیۀ برهان چ معین)، دارای زور و نیرو بودن. زورآوری. چیره دستی. (فرهنگ فارسی معین)، قوت و قدرت و توانایی و جرأت. (ناظم الاطباء) : به پنجم گرت زورمندی بود به تن کوشش آری بلندی بود. فردوسی. هم او خلق را مایۀ زورمندی هم او زنده را مایۀ زندگانی. فرخی. تو ده بنده را زورمندی و فر که از بنده بی تو نیاید هنر. اسدی. این بود حساب زورمندیت وین بود فسون دیوبندیت. نظامی. چو یک پیل از ستبری و بلندی بمقدار دو پیلش زورمندی. نظامی. زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود. سعدی (گلستان)، مها، زورمندی مکن بر کهان که بر یک نمط می نماند جهان. سعدی (بوستان)، وگر زورمندی کند با فقیر همین پنج روزش بود دار و گیر. سعدی (بوستان)، رجوع به زورمند و زور شود
دهی است از دهستان چای باساز بخش پلدشت شهرستان ماکو، سکنۀ آن 240 تن. آب آن از جویبار پورناک. محصول آن غلات، پنبه، کنجد، کرچک، بزرک و برنج. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چای باساز بخش پلدشت شهرستان ماکو، سکنۀ آن 240 تن. آب آن از جویبار پورناک. محصول آن غلات، پنبه، کنجد، کرچک، بزرک و برنج. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
آنکه اهل فکر و نظر باشد و حکیم مشائی را نیز گفته اند، (آنندراج)، نیرنودیان،ارباب فکر و نظر و حکمای مشائیه که حقیقت اشیا را به فکر و اندیشه معلوم نماید، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به نیرنود و رجوع به فرهنگ دساتیر ص 272 شود
آنکه اهل فکر و نظر باشد و حکیم مشائی را نیز گفته اند، (آنندراج)، نیرنودیان،ارباب فکر و نظر و حکمای مشائیه که حقیقت اشیا را به فکر و اندیشه معلوم نماید، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به نیرنود و رجوع به فرهنگ دساتیر ص 272 شود