مقابل زبرتنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنگ ستور. (ناظم الاطباء) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زبرتنگ شود، آفتاب. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
مقابل زبرتنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنگ ستور. (ناظم الاطباء) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زبرتنگ شود، آفتاب. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زَبان بَرّه، لِسانُ الحَمَل، جَرغول، چَرغول، جَرغون، خَرغول
لغت عبری است بمعنی یاری و امداد، و آن نام کاهن و رهبرعبرانیان و کاتب دینی یهود در قرن پنجم قبل از میلاد است که در دربار ایران صاحب جاه و مقام بود. وی معاصر اردشیر درازدست هخامنشی بود. وی در سال 457 قبل از میلاد به سرکردگی و پیشوایی عده بسیاری از اسیران یهود که از بابل به اورشلیم بازمیگشتند (در حدود 1775 تن) برگزیده شد و در اورشلیم به اصلاح دین و تلاوت متون مقدس اشتغال داشت و همچنین به نوشتن تاریخ و کتاب معروف ’ عزرا’ و قسمتی از ’نحمیا’ سرگرم بود. گویند همه کتب عهدعتیق را وی جمعآوری و تدوین کرده است. عزرا در نویسندگی مهارت داشت و در آیین یهود اصلاحاتی کرده و کنیسه هایی تأسیس نموده است. و مسلمانان او را بنام عزیر خوانند و از انبیای بنی اسرائیل شمارند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قاموس کتاب مقدس و عزیر شود
لغت عبری است بمعنی یاری و امداد، و آن نام کاهن و رهبرعبرانیان و کاتب دینی یهود در قرن پنجم قبل از میلاد است که در دربار ایران صاحب جاه و مقام بود. وی معاصر اردشیر درازدست هخامنشی بود. وی در سال 457 قبل از میلاد به سرکردگی و پیشوایی عده بسیاری از اسیران یهود که از بابل به اورشلیم بازمیگشتند (در حدود 1775 تن) برگزیده شد و در اورشلیم به اصلاح دین و تلاوت متون مقدس اشتغال داشت و همچنین به نوشتن تاریخ و کتاب معروف ’ عزرا’ و قسمتی از ’نحمیا’ سرگرم بود. گویند همه کتب عهدعتیق را وی جمعآوری و تدوین کرده است. عزرا در نویسندگی مهارت داشت و در آیین یهود اصلاحاتی کرده و کنیسه هایی تأسیس نموده است. و مسلمانان او را بنام عُزَیر خوانند و از انبیای بنی اسرائیل شمارند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قاموس کتاب مقدس و عزیر شود
با چنگی همانند چنگ شیر. آنکه چنگال وی مثل شیر باشد. (ناظم الاطباء). صاحب چنگ مانند شیر. (فرهنگ لغات ولف) ، قوی چنگال. قوی دست. قوی پنجه: فرنگیس گفت ای گو شیرچنگ چه بودت که دیگر شدستی به رنگ. فردوسی. اگر پیل زوری و گر شیرچنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ. (بوستان)
با چنگی همانند چنگ شیر. آنکه چنگال وی مثل شیر باشد. (ناظم الاطباء). صاحب چنگ مانند شیر. (فرهنگ لغات ولف) ، قوی چنگال. قوی دست. قوی پنجه: فرنگیس گفت ای گو شیرچنگ چه بودت که دیگر شدستی به رنگ. فردوسی. اگر پیل زوری و گر شیرچنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ. (بوستان)
ازدر زیستن. درخور زیستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شایستۀ حیات و زندگانی. لایق زندگی کردن. رجوع به زیستن شود، که زیستن او ضرور است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
ازدر زیستن. درخور زیستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شایستۀ حیات و زندگانی. لایق زندگی کردن. رجوع به زیستن شود، که زیستن او ضرور است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
تنگ و پیش تنگ را گویند. (آنندراج). پیش بند و تنگ. (ناظم الاطباء) : چون کافور دراعۀ سپید پوشیدی... و اسبی بلند برنشستی با بناگوشی و زیربند و پاردم و ساخت آهن سیم گرفت سخت پاکیزه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364) ، تازیانه و شلاق. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
تنگ و پیش تنگ را گویند. (آنندراج). پیش بند و تنگ. (ناظم الاطباء) : چون کافور دراعۀ سپید پوشیدی... و اسبی بلند برنشستی با بناگوشی و زیربند و پاردم و ساخت آهن سیم گرفت سخت پاکیزه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364) ، تازیانه و شلاق. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
مرادف تنگ چشم. (غیاث اللغات) (از آنندراج). ناتوان بین. (از آنندراج). خردک نگرش. بخیل. کوتاه نظر. چشم تنگ. ممسک. (یادداشت مؤلف) : کامی که برآید ز خسیسان نظرتنگ آبی است که از چاه به غربال برآرند. صائب (آنندراج). با نظرتنگان نشستن عمر ضایع کردن است می شود کوتاه عمر رشته تا با سوزن است. اشرف (آنندراج). ، حسود که کمترین نعمت و سعادت را به دیگری نتواند دیدن. (یادداشت مؤلف)
مرادف تنگ چشم. (غیاث اللغات) (از آنندراج). ناتوان بین. (از آنندراج). خردک نگرش. بخیل. کوتاه نظر. چشم تنگ. ممسک. (یادداشت مؤلف) : کامی که برآید ز خسیسان نظرتنگ آبی است که از چاه به غربال برآرند. صائب (آنندراج). با نظرتنگان نشستن عمر ضایع کردن است می شود کوتاه عمر رشته تا با سوزن است. اشرف (آنندراج). ، حسود که کمترین نعمت و سعادت را به دیگری نتواند دیدن. (یادداشت مؤلف)
تنگ دوم زین اسب را گویند. (برهان قاطع). تنگ دوم است که بربالای اولین تنگ اسب کشند. (انجمن آرا). تنگ بالایی (دوم) حیوان سواری و باری. (فرهنگ نظام) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ. سوزنی. سر ریخته تا دم تبرزین خون آمده تا سر زبرتنگ. (مؤلف انجمن آرا)
تنگ دوم زین اسب را گویند. (برهان قاطع). تنگ دوم است که بربالای اولین تنگ اسب کشند. (انجمن آرا). تنگ بالایی (دوم) حیوان سواری و باری. (فرهنگ نظام) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ. سوزنی. سر ریخته تا دم تبرزین خون آمده تا سر زبرتنگ. (مؤلف انجمن آرا)