- زیتونه (دخترانه)
- یکدانه زیتون
معنی زیتونه - جستجوی لغت در جدول جو
- زیتونه
- یک زیت، نام جایی است در شام یک دانه زیتون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیتی زهی از رنگ ها برنگ زیتون سرخ مایل به زرد
سبز مایل به زرد
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
میوه بیضی شکل سفت و گوشتی که رنگ ان در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر می کند
نام درختی که روغن وی معمول اطباست
درختی با برگ های بیضی نوک تیز و گل های سفید کوچک که به صورت خوشه در کنار برگ ها جمع می شود
زیتون تلخ: در علم زیست شناسی سنجد تلخ
زیتون تلخ: در علم زیست شناسی سنجد تلخ
((زَ یا زِ))
فرهنگ فارسی معین
درختی است با تنه ناصاف و دارای شکاف های مشخص، ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد. میوه این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است
زیتون پرورده: میوه زیتون که هسته آن را درآورده و داخل آنرا با گردو رب انار و سبزیجات معطر پر می کنند
زیتون پرورده: میوه زیتون که هسته آن را درآورده و داخل آنرا با گردو رب انار و سبزیجات معطر پر می کنند
حد سفلی
شب ماندن در جائی
جدایی
گلیم کوچک زیلوی کوچک
یونانی تازی گشته نگارک
زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
شب را در جایی به سر بردن
باشش بوش، پیدایش آفرینش بودن: همه مراد های هر دو جهانی چون نردبان پایه است بیک مراد و آن کینونه است فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر، آفرینش کون
مونث میمون، نامی است از نامهای زنان، (کشتی) فنی است از فنون کشتی: غیربرگشت فغان زین سگک وارونه فیل زور است مبارک بود این میمونه. (گل کشتی)
زیلوی کوچک
شیرینک، جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرینه
بر گرفته از بطانه آستر آستری
لاتینی مگس خور از گیاهان
گردنکشی، خودپسندی
ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند، حمله پرندگان شکاری (شاهین باز باشه و غیره) بسوی پرنده ای که قسمتی از پر و بال او را کنده باشند
همرنگ، یکرنگ، برابر، یکسان
ستون مانند، حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستون مانند
یک گونه یکسان، موافق
یکونه
((بَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
بتانه، خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که برای پر کردن درزهای بین شیشه و قاب و همچنین آماده سازی سطح اجسام پیش از رنگ کردن به کار رود، زاماسکه، زامسقه
درجه
زینت و آرایش
پله و پایه و پلکان و نردبان