جدول جو
جدول جو

معنی زیتانه - جستجوی لغت در جدول جو

زیتانه
(زَ نَ)
گیاهی که دارای طعمی شور است. (از دزی ج 1 ص 617)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایرانه
تصویر ایرانه
(دخترانه)
منسوب به ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
(دخترانه)
ریحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیتونه
تصویر زیتونه
(دخترانه)
یکدانه زیتون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زولانه
تصویر زولانه
زاولانه، بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی مثلاً آستانۀ شنوایی، قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره، نقطۀ آغاز یک عمل مثلاً در آستانۀ ازدواج، آستان، کنایه از زن، همسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیگانه
تصویر بیگانه
ناشناس، ناآشنا، غریب، کسی که از کشور دیگر باشد، اجنبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
کسی که عقلش زایل شده باشد، بی عقل، مجنون، کنایه از بی خرد، هار مثلاً سگ دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریتانج
تصویر ریتانج
راتیانج، صمغ درخت صنوبر، رخینه، رشینه، رخبینه، راتینج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرانه
تصویر دیرانه
دیرین، دیرینه، کهن، زمان دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرانه
تصویر بیرانه
ویرانه، جای خراب و ویران
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
بیگانه که نقیض آشنا باشد بلغت زند و پازند. (برهان) (از آنندراج). به لغت زند و پازند، بیگانه و اجنبی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). هزوارش ’بیتنه’، پهلوی ’بکانک’ (= بیگانه)... (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به بیت اخوان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
عید زیتونه، مرحوم دهخدا این کلمه را معادل ’یکشنبۀ رامو’ دانسته و دیگر توضیحی درین باره نداده است. یکشنبۀ رامو، یکشنبۀ آخر ’کارم’ است و کارم ایام پرهیز کاتولیک ها از روز چهارشنبۀ پیش از عید احیای مسیح است تا روز پاک. (از لاروس). دزی در ذیل قوامیس عرب ’عیدالزیتون’ را ’پاک فلوری’ معنی کرده و این کلمه معادل است با ’یکشنبۀ رامو’. رجوع به دزی ج 1 ص 617 شود
یک زیتون. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). واحد زیتون یعنی یک دانه زیتون و درخت زیتون. (ناظم الاطباء). رجوع به زیتون شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
عین الزیتونه، چشمه ای است در افریقیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شهری است میان ساحل دریای فارس و ارجان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیدانه
تصویر بیدانه
بی هسته بدون دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرانه
تصویر بیرانه
ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتونه
تصویر زیتونه
یک زیت، نام جایی است در شام یک دانه زیتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرکانه
تصویر زیرکانه
از روی عقل و بینش و فراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتونی
تصویر زیتونی
زیتی زهی از رنگ ها برنگ زیتون سرخ مایل به زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگانه
تصویر زنگانه
پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریوانه
تصویر ریوانه
برقع و پرده و حجاب و نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ رایتانج رشینه یونانی تازی و پارسی گشته زمج (صمغ) زنگباری (گویش شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
دسته شاد اسپرم، از نام های تازی بر زنان دسته ریحان دسته شاهسپرغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریدانه
تصویر ریدانه
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
آستان، حضرت، جناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانه
تصویر دیرانه
زمان دراز، کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
بیخرد، بیعقل، مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
قسمتی از بهای شیئی را گویند که اول پرداخت گردد، پیش بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
پیش پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
ساحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیرینه
تصویر زیرینه
حد سفلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیگانه
تصویر بیگانه
اجنبی
فرهنگ واژه فارسی سره