معنی زیبال در فرهنگ فارسی عمید

ویژگی اسب و استر تندرو

معنی زیبال در لغت نامه دهخدا

کنایه از اسب و اشتر و هر حیوانی تندرو باشد، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، شیر تند و این منقول است از زفان گویا (کذا)، (شرفنامۀ منیری) :، ولیکن ارچه چنین است هم پدید بود، خسک ز لؤلؤ مکنون و روبه از زیبال،، ازرقی

معنی زیبال - جستجوی لغت در جدول جو

زیبال

فرهنگ فارسی عمید

زیبال

لغت نامه دهخدا

زینال

(پسرانه)

مخفف زین العابدین

فرهنگ نامهای ایرانی

زیبان

(دخترانه)

زیبا، خوشایند

فرهنگ نامهای ایرانی

زیبا

(دخترانه)

خوشگل، قشنگ، خوب، نیکو، دلنشین، مطبوع، آنکه یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است

فرهنگ نامهای ایرانی

زیبا

زیبنده، نیکو، خوب، مقابل زشت، خوش نما، خوب رو، خوشگل

فرهنگ فارسی عمید

زیبان

خوش نما، خوب رو، خوشگل، برای مثال آن نگار پری رخ زیبان / خوب گفتار و مهتر خوبان (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)

فرهنگ فارسی عمید

زیغال

قدح، پیاله، قدح شراب خوری، برای مثال شکفت لاله، تو زیغال بشکفان که همی / به دور لاله به کف برنهاده به، زیغال (رودکی - ۵۰۴)

فرهنگ فارسی عمید

ریبال

اسد، شیر درنده، صارم، قسوره، ضرغام، شیر ژیان، هرماس، اصلان، هژبر، هزبر، شیر شرزه، همام

فرهنگ فارسی عمید

زیبان

زیبا بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 365) (از اوبهی) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)، زیبا به زیادت نون، (شرفنامۀ منیری)، زیبا و خوب، (صحاح الفرس) (از غیاث)، زیبا و خوش آیند، (برهان) (آنندراج)، زیبا و خوشنما و آراسته و پیراسته، (ناظم الاطباء) :
آن نگار پریرخ زیبان
خوب گفتار و مهتر خوبان،
معروفی (از لغت فرس اسدی)

لغت نامه دهخدا

دیبال

بانی دیبال پور، نام شخصی است ودیبال پور که قصبه ای است در ملک پنجاب او بنا کرده است، (برهان) (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

ریبال

رئبال، شیر بیشه، (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شیر که اسد باشد، (آنندراج) (منتهی الارب)، رجوع به رئبال شود، گرگ، (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
پلید:لص ریبال، دزد خبیث، (آنندراج)، ذئب ریبال، ای خبیث، (منتهی الارب)، گیاه پیچیده، (ناظم الاطباء)، گیاه مالیده و درهم پیچیده، (آنندراج) (منتهی الارب)، پیرمرد ضعیف و ناتوان، (ناظم الاطباء) (از آنندراج)، دزد، (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

زیبان

زاب، زابات، ناحیتی به افریقیه، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، گروه واحه های الجزایر در ایالت ’باتان’، در دامنۀجبال اوره، (از لاروس)

لغت نامه دهخدا

زیغال

قدح بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 326) (اوبهی)، قدح و پیالۀ بزرگ را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
به پیش لاله به کف بر نهاده به زیغال،
رودکی

لغت نامه دهخدا

زیباج

نوعی از طعام، (غیاث)

لغت نامه دهخدا

زیبار

ثفل روغن زیتون، پس از آنکه آنرا در ظرف مسی آنقدر بجوشانند تا غلیظ شود و سپس بفشارند، مسکن درد مفاصل و نقرس و استسقا است ... (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 189)، به این معنی در تحفه زیناد آمده است، رجوع به زیناد شود

لغت نامه دهخدا

ایبال

گروهی از پرندگان و اسبان و شتران، (از ’اب ل’)، سخت گرم شدن روز، (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) : ائتج النهار، رجوع به ائتجاج شود

لغت نامه دهخدا

زیبار

قضایی است در عراق عرب، لواء اربل که 15990 تن سکنه دارد و آن شامل دو ناحیه است: بارزان و مزوری بالا، (فرهنگ فارسی معین)

لغت نامه دهخدا

زبال

کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل

فرهنگ لغت هوشیار

ریبال

شیر بیشه، گیاه مالیده، پیر ناتوان، گرگ، دزد شیر اسد، گرگ ذئب جمع رآبل رآبیل ریابیل