زیبال زیبال کنایه از اسب و اشتر و هر حیوانی تندرو باشد، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، شیر تند و این منقول است از زفان گویا (کذا)، (شرفنامۀ منیری) : ولیکن ارچه چنین است هم پدید بود خسک ز لؤلؤ مکنون و روبه از زیبال، ازرقی لغت نامه دهخدا
ریبال ریبال شیر بیشه، گیاه مالیده، پیر ناتوان، گرگ، دزد شیر اسد، گرگ ذئب جمع رآبل رآبیل ریابیل فرهنگ لغت هوشیار
زیبان زیبان زیبنده شایسته زیبای گاه (شایسته تخت سلطنت)، نیکو جمیل قشنگ خوشگل: دختری زبیا مقابل زشت بدگل فرهنگ لغت هوشیار
زیبان زیبان خوش نما، خوب رو، خوشگل، برای مِثال آن نگار پری رخ زیبان / خوب گفتار و مهتر خوبان (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳) فرهنگ فارسی عمید
زیغال زیغال قدح، پیاله، قدح شراب خوری، برای مِثال شِکُفت لاله، تو زیغال بِشکُفان که همی / به دورِ لاله به کف برنهاده بهْ، زیغال (رودکی - ۵۰۴) فرهنگ فارسی عمید
ریبال ریبال اسد، شیر درنده، صارِم، قَسوَرِه، ضِرغام، شیرِ ژیان، هِرماس، اَصلان، هِژَبر، هِزَبر، شیرِ شَرزِه، هُمام فرهنگ فارسی عمید