جدول جو
جدول جو

معنی زیانگری - جستجوی لغت در جدول جو

زیانگری
(گَ)
زیانکاری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیانکاری و دیگر ترکیبهای زیان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توانگری
تصویر توانگری
توانایی، زورمندی، قدرت، کنایه از مال داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیانگر
تصویر زیانگر
زیان کار، ضرر کننده، زیان برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنانگی
تصویر زنانگی
زن بودن، کارهای مخصوص به زنان
فرهنگ فارسی عمید
گرفتن میان، توسط و میانه روی، (آنندراج) :
کمر در میانگیری این و آن
نمی دید مقصود خود در میان،
ظهوری (از آنندراج)،
میان گر گیرمت عیبم مکن بیش
میانگیری عجب نبود ز درویش،
کاتبی (از آنندراج)،
و رجوع به میانجی گری شود،
- میانگیری کردن، وساطت:
به روی هم افتاده کالا در او
میانگیریی کرده سودا در او،
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
شغل کمانگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمان گر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ)
زیارت. زیاره. ملاقات. دیدار کردن:
چون نظری چند پسندیده رفت
دل به زیارتگری دیده رفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
خسران بردن، (فرهنگ فارسی معین)، زیان کردن، و رجوع به همین کلمه شود، زیانگری، (فرهنگ فارسی معین)، اتلاف و اسراف، گناه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شی وَ گَ)
نوحه گری. ناله و زاری کردن:
به شیونگری گردش اندر خروش
برآرند و زی ابر دارند گوش.
اسدی.
رجوع به شیون شود
لغت نامه دهخدا
(تُ /تَ گَ)
پهلوی ’توان کریه’. مالداری. ثروت. (حاشیۀ برهان چ معین). ثروتمندی. مالداری. (فرهنگ فارسی معین). ثروت. (زمخشری). مکنت. تمول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وجد. وسع. (منتهی الارب) : و عیال نابکارآینده گرد مکن که کم عیالی دوم توانگری است. (قابوسنامه).
ماه بماه می کند شاه فلک کدیوری
عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری.
خاقانی.
خلف در دارالملک خویش متمکن بنشست و اعوان و انصار که از حضرت منصور آمده بودند از توانگری بازگردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). اگر توانگری دهمت مشتغل شوی، از من بمانی. (گلستان). توانگری به هنر است نه بمال. (گلستان). توانگری به قناعت است نه به بضاعت. (گلستان) ، توانایی. قدرت. زورمندی. قوت. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح تصوف) نزد صوفیه جمع صفات کمال بود با وجود قدرت بر اظهار هر صفتی. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به توان و توانگر و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
زیانکار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیانکار و دیگر ترکیبهای زیان شود
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل چلنگر ساختن چیزهای خرد آهنی از قبیل قفل کلید چفت و رزه. میخ انبر و مانند آنها، دکان چلنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیانکاری
تصویر زیانکاری
خسران بردن زیانگری
فرهنگ لغت هوشیار
مینایی شیئی که بر روی آن میناکاری شده باشد، آنچه برنگ مینا باشد، یاآسمان (گردون) مینایی. آسمان آبی سپهرلاجوردی: فروغ از تست انجم را براین ایوان مینوگون شعاع ازتست مرمه را برین گردون مینایی (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیانگر
تصویر زیانگر
ضرر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانگیر
تصویر زبانگیر
جاسوس منهی
فرهنگ لغت هوشیار
جاسوسی، تحقیق از افراد لشکر دشمن درباره تعداد سپاهیان و ساز و برگ و تجهیزات و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانگی
تصویر میانگی
وسطی، میانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانگری
تصویر توانگری
توانایی قدرت، زورمندی، قوت، ثروتمندی، مالداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانگری
تصویر توانگری
توانایی، ثروتمندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانگیری
تصویر زبانگیری
جاسوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانگیر
تصویر زبانگیر
جاسوس، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
موید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیانکاری
تصویر زیانکاری
خسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
روشنگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویرانگری
تصویر ویرانگری
خرابکاری، انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیزنگری
تصویر تیزنگری
ظرافت
فرهنگ واژه فارسی سره
استطاعت، بی نیازی، تمکن، تنعم، دارایی، دولتمندی، غنا
متضاد: فقر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
Express
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
выразительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
ausdrucksvoll
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
виразний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
ekspresyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
表达的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیانگر
تصویر بیانگر
expressivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی