بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پُل کش، گُراز، بَنکَن، بَنگَن، فَه
نوعی جامۀ جنگ که از ورقه های آهن و فولاد ساخته می شده، زره، برای مثال به سر برنهاده ز زر مغفری / ز پولاد کرده به بر بکتری (ابوشکور- مجمع الفرس - بکتر)
نوعی جامۀ جنگ که از ورقه های آهن و فولاد ساخته می شده، زره، برای مِثال به سر برنهاده ز زر مغفری / ز پولاد کرده به بر بکتری (ابوشکور- مجمع الفرس - بکتر)
سفله و بخیل و گرفته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همان ژکور است. (از شرفنامۀ منیری). زفت بود و بخیل و دون. (لغتنامۀ اسدی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله و زفت و زکور خواجه ابوالقاسم از ننگ تو برنکند سر به قیامت ز گور. رودکی (یادداشت ایضاً). اگر زر نگیرم نه زاهد، خسیسم وگر می ننوشم، نه تائب زکورم. سنائی. تو گرسنه ای و من نیم زفت و زکور چندانکه خوهی بخور نه تلخ است و نه شور. سوزنی (یادداشت ایضاً). ، دزد و راهزن و قطاع الطریق را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ژکور شود
سفله و بخیل و گرفته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همان ژکور است. (از شرفنامۀ منیری). زفت بود و بخیل و دون. (لغتنامۀ اسدی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله و زفت و زکور خواجه ابوالقاسم از ننگ تو برنکند سر به قیامت ز گور. رودکی (یادداشت ایضاً). اگر زر نگیرم نه زاهد، خسیسم وگر می ننوشم، نه تائب زکورم. سنائی. تو گرسنه ای و من نیم زفت و زکور چندانکه خوهی بخور نه تلخ است و نه شور. سوزنی (یادداشت ایضاً). ، دزد و راهزن و قطاع الطریق را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ژکور شود
ولایتی است در هندوستان. (فرهنگ اسدی اقبال ص 161). این گفتۀ اسدی ظاهراً براساسی نباشد چه کتر دشتی بوده است نزدیک بلخ بچهار فرسخ بر کران رود جیحون و سلطان محمود با ایلک خان در آنجا حرب کرده است و ایلک خان را بشکست. صاحب تاریخ گردیزی آرد: ایلک خان با آن لشکر از رود بگذشت و به بلخ آمد و امیرمحمود رحمهاﷲ آنجا رفت و به دشت کتر حرب کردند. (تاریخ گردیزی ص 54). صاحب تاریخ یمینی جای این دشت را بدون ذکر نام کتر بر چهارفرسنگی بلخ کنار پل چرخیان می نویسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298) : ز بت پرستان چندان بکشت و چندان بست که کشته بود و گرفته ز خانیان به کتر. فرخی. و گر بیاید زانگونه باز باید گشت که خان ز دشت کتر پشت گوژ و روی آژنگ. فرخی. آنچه او کرد به ترکستان با لشکر خان شاه کرده ست بدان لشکر در دشت کتر. فرخی. نه یک سواراست او بلکه صد هزار سوار بر این گواه منست آنکه دید فتح کتر. عنصری. رجوع به تاریخ گردیزی ص 54 و تاریخ یمینی ص 298 شود
ولایتی است در هندوستان. (فرهنگ اسدی اقبال ص 161). این گفتۀ اسدی ظاهراً براساسی نباشد چه کتر دشتی بوده است نزدیک بلخ بچهار فرسخ بر کران رود جیحون و سلطان محمود با ایلک خان در آنجا حرب کرده است و ایلک خان را بشکست. صاحب تاریخ گردیزی آرد: ایلک خان با آن لشکر از رود بگذشت و به بلخ آمد و امیرمحمود رحمهاﷲ آنجا رفت و به دشت کتر حرب کردند. (تاریخ گردیزی ص 54). صاحب تاریخ یمینی جای این دشت را بدون ذکر نام کتر بر چهارفرسنگی بلخ کنار پل چرخیان می نویسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298) : ز بت پرستان چندان بکشت و چندان بست که کشته بود و گرفته ز خانیان به کتر. فرخی. و گر بیاید زانگونه باز باید گشت که خان ز دشت کتر پشت گوژ و روی آژنگ. فرخی. آنچه او کرد به ترکستان با لشکر خان شاه کرده ست بدان لشکر در دشت کتر. فرخی. نه یک سواراست او بلکه صد هزار سوار بر این گواه منست آنکه دید فتح کتر. عنصری. رجوع به تاریخ گردیزی ص 54 و تاریخ یمینی ص 298 شود
مخفف زودتر، (آنندراج)، زودتر و بتعجیل و بشتاب، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : چو این نامه بخوانی هر چه زوتر بکن تدبیر شهرآرای دختر، (ویس و رامین)، بر مسکنش هر لحظه من نالم ز درد جان و تن یارب ز لطف خویشتن بازش به من زوتر رسان، جوهری (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا)، دامن او گیر زوتر بی گمان تا رسی در دامن آخر زمان، مولوی، منتظر در غیب جان مرد و زن مول مولت چیست زوتر گام زن، مولوی (یادداشت ایضاً)، زن توقف کرد، مردش بانگ زد کای عدو زوتر ترا این می سزد، مولوی (یادداشت ایضاً)، رجوع به زودتر شود
مخفف زودتر، (آنندراج)، زودتر و بتعجیل و بشتاب، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : چو این نامه بخوانی هر چه زوتر بکن تدبیر شهرآرای دختر، (ویس و رامین)، بر مسکنش هر لحظه من نالم ز درد جان و تن یارب ز لطف خویشتن بازش به من زوتر رسان، جوهری (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا)، دامن او گیر زوتر بی گمان تا رسی در دامن آخر زمان، مولوی، منتظر در غیب جان مرد و زن مول مولت چیست زوتر گام زن، مولوی (یادداشت ایضاً)، زن توقف کرد، مردش بانگ زد کای عدو زوتر ترا این می سزد، مولوی (یادداشت ایضاً)، رجوع به زودتر شود
عنوانی برای کسی که درجات عالی علمی را بپیماید. آنکه بالاترین مراحل علمی را طی کرده در رشته ای به درجۀ اجتهاد رسیده: دکتر ادبیات، دکتر حقوق، دکتر فلسفه... (فرهنگ فارسی معین). دارندۀ درجۀ دکتری، که عالی ترین درجه ای است که دانشگاهها اعطا می کنند. این لفظ در دورۀ رومیان به هر کس که درس می داد گفته میشد. در اواخر قرون وسطی عنوانی افتخاری بود برای کسانی که بجهت فضایل شخصی و علم و دانش شهرت داشتند و در این صورت معمولاً صفتی که خصوصیت شخص محسوب میشد به آن ملحق می کردند. با سازمان یافتن دانشگاهها در قرون 12 و 13 میلادی مقرراتی برای حق تدریس و استعمال عناوین دانشگاهی وضع شد، و این عناوین در آغاز جواز تدریس بود. بتدریج که نظام درجه ای در کار آمد، درجات دکتر و ’ماستر’ که تا آن زمان کمابیش معادل بشمار می آمدند، ازیکدیگر متمایز شدند و درجۀ ’بچلر’ یا لیسانس شرطمقدماتی نیل به این درجات گردید. امروزه اتمام تحصیلات معین و نوشتن رسالۀ دکتری یا ’تز’ قابل قبول تقریباً در همه جا شرط لازم نیل به درجۀ دکتری است. (از دایرهالمعارف فارسی). مرحوم دهخدا طی چند یادداشت چنین آورده اند: این کلمه از ’دستور’ ایرانی به معنی رئیس و پیشوا در دین زردشتی آمده است. و کلمه دستور تا امروز به معنی رئیس دینی زرتشتی باشد و نیز علمای بزرگ را، حتی در دورۀ اسلام، دستور می نامیدند و این کلمه به معنی دکتر اروپایی معمول بوده است، چنانکه حکیم عمر بن ابراهیم نیشابوری را به همانگونه که حجهالحق می گفتند ’دستور’ نیز میخواندند. ابوالحسن بیهقی (متوفی در حدود 565 هجری قمری) در کتاب خود موسوم به حکماء الاسلام (تتمۀ صوان الحکمه) در ترجمه حکیم خیام نیشابوری گوید الدستور الفیلسوف حجهالحق عمر بن ابراهیم الخیام. و این کلمه بتوسط مسیحیان ایرانی در اول داخل کلیسا شده و سپس از آنجا تعمیم یافته و به دیگرتشکیلات علمی و ادبی راه یافته است. و از جمله دستورهای مسیحی یکی یوحنا الدمشقی است که در قرن هشتم مسیحی میزیسته است - انتهی. و رجوع به ترکیب ذیل شود. - دکتر کلیسا، عنوانی است که کلیسای کاتولیک رومی به بعضی از فضلای پیرو آن کلیسا اعطا کرده است. از شرایط نیل به این عنوان خدمات عمده به پیشرفت اصول عقاید کلیسا و تقوای بسیار است. از نخستین دکترهای کلیسا در شرق قدیس یوحنای زرین دهن و قدیس باسیلیوس، و در غرب قدیس گرگوریوس کبیر، قدیس آمبروسیوس، قدیس آوگوستینوس، و قدیس هیرونوموس را می توان نام برد. (از دایرهالمعارف فارسی). ، طبیب. پزشک. معمولاً به دکتر طب اطلاق می شود. پزشکی که دارای مرتبۀ عالی در تحصیلات پزشکی است نیز دکتراست اما در تداول بر هر طبیب و پزشک، دکتر اطلاق کنند
عنوانی برای کسی که درجات عالی علمی را بپیماید. آنکه بالاترین مراحل علمی را طی کرده در رشته ای به درجۀ اجتهاد رسیده: دکتر ادبیات، دکتر حقوق، دکتر فلسفه... (فرهنگ فارسی معین). دارندۀ درجۀ دکتری، که عالی ترین درجه ای است که دانشگاهها اعطا می کنند. این لفظ در دورۀ رومیان به هر کس که درس می داد گفته میشد. در اواخر قرون وسطی عنوانی افتخاری بود برای کسانی که بجهت فضایل شخصی و علم و دانش شهرت داشتند و در این صورت معمولاً صفتی که خصوصیت شخص محسوب میشد به آن ملحق می کردند. با سازمان یافتن دانشگاهها در قرون 12 و 13 میلادی مقرراتی برای حق تدریس و استعمال عناوین دانشگاهی وضع شد، و این عناوین در آغاز جواز تدریس بود. بتدریج که نظام درجه ای در کار آمد، درجات دکتر و ’ماستر’ که تا آن زمان کمابیش معادل بشمار می آمدند، ازیکدیگر متمایز شدند و درجۀ ’بَچِلر’ یا لیسانس شرطمقدماتی نیل به این درجات گردید. امروزه اتمام تحصیلات معین و نوشتن رسالۀ دکتری یا ’تز’ قابل قبول تقریباً در همه جا شرط لازم نیل به درجۀ دکتری است. (از دایرهالمعارف فارسی). مرحوم دهخدا طی چند یادداشت چنین آورده اند: این کلمه از ’دستور’ ایرانی به معنی رئیس و پیشوا در دین زردشتی آمده است. و کلمه دستور تا امروز به معنی رئیس دینی زرتشتی باشد و نیز علمای بزرگ را، حتی در دورۀ اسلام، دستور می نامیدند و این کلمه به معنی دکتر اروپایی معمول بوده است، چنانکه حکیم عمر بن ابراهیم نیشابوری را به همانگونه که حجهالحق می گفتند ’دستور’ نیز میخواندند. ابوالحسن بیهقی (متوفی در حدود 565 هجری قمری) در کتاب خود موسوم به حکماء الاسلام (تتمۀ صوان الحکمه) در ترجمه حکیم خیام نیشابوری گوید الدستور الفیلسوف حجهالحق عمر بن ابراهیم الخیام. و این کلمه بتوسط مسیحیان ایرانی در اول داخل کلیسا شده و سپس از آنجا تعمیم یافته و به دیگرتشکیلات علمی و ادبی راه یافته است. و از جمله دستورهای مسیحی یکی یوحنا الدمشقی است که در قرن هشتم مسیحی میزیسته است - انتهی. و رجوع به ترکیب ذیل شود. - دکتر کلیسا، عنوانی است که کلیسای کاتولیک رومی به بعضی از فضلای پیرو آن کلیسا اعطا کرده است. از شرایط نیل به این عنوان خدمات عمده به پیشرفت اصول عقاید کلیسا و تقوای بسیار است. از نخستین دکترهای کلیسا در شرق قدیس یوحنای زرین دهن و قدیس باسیلیوس، و در غرب قدیس گرگوریوس کبیر، قدیس آمبروسیوس، قدیس آوگوستینوس، و قدیس هیرونوموس را می توان نام برد. (از دایرهالمعارف فارسی). ، طبیب. پزشک. معمولاً به دکتر طب اطلاق می شود. پزشکی که دارای مرتبۀ عالی در تحصیلات پزشکی است نیز دکتراست اما در تداول بر هر طبیب و پزشک، دکتر اطلاق کنند
دهی از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 1100 تن. آب ازچشمه. محصول آنجا غلات، چوب و توتون. شغل اهالی آن زراعت و مکاری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 1100 تن. آب ازچشمه. محصول آنجا غلات، چوب و توتون. شغل اهالی آن زراعت و مکاری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
شمرده، میانه میانه هر چیزی، اندازه، کجاوه کوچک، کوهان بلند، دیوار دیوار بستان، مستانه: رفتار مست افزار یست که برای توده کرده خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها بکار میرود بدین ترتیب که دو مرد رو بروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش میکشند
شمرده، میانه میانه هر چیزی، اندازه، کجاوه کوچک، کوهان بلند، دیوار دیوار بستان، مستانه: رفتار مست افزار یست که برای توده کرده خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها بکار میرود بدین ترتیب که دو مرد رو بروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش میکشند
عنوانی برای کسی که درجات عالی علمی را بپماید، آنکه بالاترین مراحل علمی را طی کرده در رشته اجتهاد رسیده، دکتر ادبیات، دکتر حقوق، دکتر فلسفه و غیره و دارنده درجه دکتری، عالیتری درجه ایست که دانشگاهها اعطا میکنند
عنوانی برای کسی که درجات عالی علمی را بپماید، آنکه بالاترین مراحل علمی را طی کرده در رشته اجتهاد رسیده، دکتر ادبیات، دکتر حقوق، دکتر فلسفه و غیره و دارنده درجه دکتری، عالیتری درجه ایست که دانشگاهها اعطا میکنند
افزاری است که برای توده کردن خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها به کار رود، بدین ترتیب که دو مرد روبروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش می کشند
افزاری است که برای توده کردن خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها به کار رود، بدین ترتیب که دو مرد روبروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش می کشند
دیدن دکتر در خواب زاییده و حشت از بیماری هاست در بیداری ما، دیدن دکتر در خواب واکنش ترسی است که از بیماری داریم و عکس العمل تالمات روانی است که به علل مختلف بروز می کند و گاه نیز زمینه وسیع زمانی دارد مثلا از کودکی بیننده خواب ریشه می گیرد. چنان چه در خواب دیدید که خودتان بیمار هستید و دکتر شما را معالجه و معاینه می کند از بیماری وحشت دارید ولی همین دلیل وجود صحت و سلامت شما است. اگر در خواب از دکتر و بیماری خویش وحشت داشته باشید او دشمن شماست و تجسمی است از یک انسان بدخواه که پیرامون شما وجود دارد ولی اگر از او نترسید و با دکتر روابطی دوستانه و صمیمانه داشته باشید او دوستتان است و کسی است با خصایص یک پزشک عیسی دم که در مسیر حیات شما قرار می گیرد. همین حالت است اگر از دکتر دارو بگیرید. اگر فقط نسخه دکتر را در خواب دیدید و احساس کردید آن نسخه محتوی دارویی شفابخش است خبری خوش به شما می رسد که خوشحالتان می کند و اگر احساس خلاف داشتید خبری نامطلوب خواهید شنید.
دیدن دکتر در خواب زاییده و حشت از بیماری هاست در بیداری ما، دیدن دکتر در خواب واکنش ترسی است که از بیماری داریم و عکس العمل تالمات روانی است که به علل مختلف بروز می کند و گاه نیز زمینه وسیع زمانی دارد مثلا از کودکی بیننده خواب ریشه می گیرد. چنان چه در خواب دیدید که خودتان بیمار هستید و دکتر شما را معالجه و معاینه می کند از بیماری وحشت دارید ولی همین دلیل وجود صحت و سلامت شما است. اگر در خواب از دکتر و بیماری خویش وحشت داشته باشید او دشمن شماست و تجسمی است از یک انسان بدخواه که پیرامون شما وجود دارد ولی اگر از او نترسید و با دکتر روابطی دوستانه و صمیمانه داشته باشید او دوستتان است و کسی است با خصایص یک پزشک عیسی دم که در مسیر حیات شما قرار می گیرد. همین حالت است اگر از دکتر دارو بگیرید. اگر فقط نسخه دکتر را در خواب دیدید و احساس کردید آن نسخه محتوی دارویی شفابخش است خبری خوش به شما می رسد که خوشحالتان می کند و اگر احساس خلاف داشتید خبری نامطلوب خواهید شنید.