جدول جو
جدول جو

معنی کتر

کتر((کَ تَ))
افزاری است که برای توده کردن خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها به کار رود، بدین ترتیب که دو مرد روبروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش می کشند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کتر

کتر

کتر
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پُل کش، گُراز، بَنکَن، بَنگَن، فَه
کتر
فرهنگ فارسی عمید

کتر

کتر
شمرده، میانه میانه هر چیزی، اندازه، کجاوه کوچک، کوهان بلند، دیوار دیوار بستان، مستانه: رفتار مست افزار یست که برای توده کرده خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها بکار میرود بدین ترتیب که دو مرد رو بروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش میکشند
فرهنگ لغت هوشیار

کتر

کتر
گوری از گورهای عاد یا بنایی است شبیه به گنبد و کوهان را بدان تشبیه دهند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَتَر و کَتر شود
لغت نامه دهخدا

کتر

کتر
کوهان بلند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کوهان. (منتهی الارب). کوهان بلند شتر. (ناظم الاطباء). کَترَه. رجوع به کتر (ک َ / ک ِ) و رجوع به کتره شود
لغت نامه دهخدا

کتر

کتر
ولایتی است در هندوستان. (فرهنگ اسدی اقبال ص 161). این گفتۀ اسدی ظاهراً براساسی نباشد چه کتر دشتی بوده است نزدیک بلخ بچهار فرسخ بر کران رود جیحون و سلطان محمود با ایلک خان در آنجا حرب کرده است و ایلک خان را بشکست. صاحب تاریخ گردیزی آرد: ایلک خان با آن لشکر از رود بگذشت و به بلخ آمد و امیرمحمود رحمهاﷲ آنجا رفت و به دشت کتر حرب کردند. (تاریخ گردیزی ص 54). صاحب تاریخ یمینی جای این دشت را بدون ذکر نام کتر بر چهارفرسنگی بلخ کنار پل چرخیان می نویسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298) :
ز بت پرستان چندان بکشت و چندان بست
که کشته بود و گرفته ز خانیان به کتر.
فرخی.
و گر بیاید زانگونه باز باید گشت
که خان ز دشت کتر پشت گوژ و روی آژنگ.
فرخی.
آنچه او کرد به ترکستان با لشکر خان
شاه کرده ست بدان لشکر در دشت کتر.
فرخی.
نه یک سواراست او بلکه صد هزار سوار
بر این گواه منست آنکه دید فتح کتر.
عنصری.
رجوع به تاریخ گردیزی ص 54 و تاریخ یمینی ص 298 شود
لغت نامه دهخدا

کتر

کتر
شمرده و اندازه. (منتهی الارب). قدر و اندازه، لیاقت. حسب. (ناظم الاطباء). حسب و قدر. (اقرب الموارد) ، میانۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رفتاری است مانند رفتار مستان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، هودۀ خرد، دیوار خرمنگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دیوار خرمنگاه غله. (ناظم الاطباء) ، کوهان بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کِتر. کَتِر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به کَتَر و کِتر شود، جای خشک کردن خرما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا