معنی کتر - لغت نامه دهخدا
معنی کتر
- کتر
(کَ) - شمرده و اندازه. (منتهی الارب). قدر و اندازه، لیاقت. حسب. (ناظم الاطباء). حسب و قدر. (اقرب الموارد) ، میانۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رفتاری است مانند رفتار مستان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، هودۀ خرد، دیوار خرمنگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دیوار خرمنگاه غله. (ناظم الاطباء) ، کوهان بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کتر. کتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به کتر و کتر شود، جای خشک کردن خرما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا