بسیار شدن آب دریا و رود چنانکه از اطراف پراکنده شود، و این معنی از صحاح است. (از کنزاللغه). بسیار شدن آب دریا. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233) ، جوشیدن دیگ. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233). رجوع به زخر شود، موج برآوردن آب. (کنزاللغه). رجوع به زخر شود
بسیار شدن آب دریا و رود چنانکه از اطراف پراکنده شود، و این معنی از صحاح است. (از کنزاللغه). بسیار شدن آب دریا. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233) ، جوشیدن دیگ. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233). رجوع به زخر شود، موج برآوردن آب. (کنزاللغه). رجوع به زخر شود
قریه ای است از قراء اشتیخن در صغد. (ازانساب سمعانی). یاقوت آرد: ابوسعد (سمعانی) گوید: زاور قریه ای است در اشتیخن صغد. (از معجم البلدان) نهر... نهری است متصل به عکبرا و قریۀ زاور کنار آن است. (از معجم البلدان، نهر زاور)
قریه ای است از قراء اشتیخن در صغد. (ازانساب سمعانی). یاقوت آرد: ابوسعد (سمعانی) گوید: زاور قریه ای است در اشتیخن صغد. (از معجم البلدان) نهر... نهری است متصل به عکبرا و قریۀ زاور کنار آن است. (از معجم البلدان، نهر زاور)
یکی از چترپت ها بزمان داریوش اول، و قصۀ او مثل اعلای وطن دوستی است. در لاروس بزرگ آمده: زپیر یکی از هفت سردار ایرانی است که اسمردیس جعلی را هلاک کردند و داریوش اول را بسلطنت رساندند. هرودوت مینویسد هنگامی که داریوش بابل را محاصره کرده بود و بخت نصر سوم از آن شهر دفاع میکرد، زپیر برای فتح این شهر خود را فداکرد به این ترتیب که گوش و بینی خود را قطع نمود و تمام بدن خود را با تازیانه مجروح ساخت و بصورت یک اسیر فراری به بابیلون پناهنده شد و همین که اطمینان سرداران بابل را جلب کرد دروازۀ شهر را که به او سپرده بودند بروی ایرانیان باز نمود (519 قبل از میلاد). در مقابل، داریوش فرمانروایی بابیلون را به او تفویض نمودو در خانواده او موروثی ساخت. این است آنچه هرودت آورده است اما دیگر تاریخ نویسان این داستان را بطرزی دیگر آرند و بجای زپیر پسر او را قهرمان داستان یاد کنند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 550 به بعد شود
یکی از چترپت ها بزمان داریوش اول، و قصۀ او مَثَل اعلای وطن دوستی است. در لاروس بزرگ آمده: زپیر یکی از هفت سردار ایرانی است که اسمردیس جعلی را هلاک کردند و داریوش اول را بسلطنت رساندند. هرودوت مینویسد هنگامی که داریوش بابل را محاصره کرده بود و بخت نصر سوم از آن شهر دفاع میکرد، زپیر برای فتح این شهر خود را فداکرد به این ترتیب که گوش و بینی خود را قطع نمود و تمام بدن خود را با تازیانه مجروح ساخت و بصورت یک اسیر فراری به بابیلون پناهنده شد و همین که اطمینان سرداران بابل را جلب کرد دروازۀ شهر را که به او سپرده بودند بروی ایرانیان باز نمود (519 قبل از میلاد). در مقابل، داریوش فرمانروایی بابیلون را به او تفویض نمودو در خانواده او موروثی ساخت. این است آنچه هرودت آورده است اما دیگر تاریخ نویسان این داستان را بطرزی دیگر آرند و بجای زپیر پسر او را قهرمان داستان یاد کنند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 550 به بعد شود