جدول جو
جدول جو

معنی زپور - جستجوی لغت در جدول جو

زپور
بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاور
تصویر زاور
(پسرانه)
جرئت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیور
تصویر زیور
(دخترانه)
زینت، پیرایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زبور
تصویر زبور
کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکور
تصویر زکور
ژگور، بخیل، خسیس، ناکس، سفله، دزد
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ماهی بزرگ که در رودخانه ها و کناره های دریای خزر پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپور
تصویر سپور
مامور شهرداری که خیابان ها و کوچه ها را جاروب می کند، رفتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاور
تصویر زاور
زور، قوه، قدرت، یارا، توانایی
خادم، خدمتکار، چاکر، پرستار، برای مثال جگرتشنگانند و بی توشگان / که بیچارگانند و بی زاوران (رودکی - ۵۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیور
تصویر زیور
هر چیزی که با آن چیز دیگر را بیارایند، زینت، آرایش، پیرایه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ هَُ)
بسیار شدن آب دریا و رود چنانکه از اطراف پراکنده شود، و این معنی از صحاح است. (از کنزاللغه). بسیار شدن آب دریا. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233) ، جوشیدن دیگ. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233). رجوع به زخر شود، موج برآوردن آب. (کنزاللغه). رجوع به زخر شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قریه ای است از قراء اشتیخن در صغد. (ازانساب سمعانی). یاقوت آرد: ابوسعد (سمعانی) گوید: زاور قریه ای است در اشتیخن صغد. (از معجم البلدان)
نهر... نهری است متصل به عکبرا و قریۀ زاور کنار آن است. (از معجم البلدان، نهر زاور)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
کلمه مأخوذ از سپرماق ترکی است. روفته گر. جاروکش. کسی که کوچه ها و خیابانها را جاروب کند و آب پاشد. شوله روب. خاشه روب
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
در تداول عوام، مجدر. آبله رو. آبله دار
لغت نامه دهخدا
(زُ)
یکی از چترپت ها بزمان داریوش اول، و قصۀ او مثل اعلای وطن دوستی است. در لاروس بزرگ آمده: زپیر یکی از هفت سردار ایرانی است که اسمردیس جعلی را هلاک کردند و داریوش اول را بسلطنت رساندند. هرودوت مینویسد هنگامی که داریوش بابل را محاصره کرده بود و بخت نصر سوم از آن شهر دفاع میکرد، زپیر برای فتح این شهر خود را فداکرد به این ترتیب که گوش و بینی خود را قطع نمود و تمام بدن خود را با تازیانه مجروح ساخت و بصورت یک اسیر فراری به بابیلون پناهنده شد و همین که اطمینان سرداران بابل را جلب کرد دروازۀ شهر را که به او سپرده بودند بروی ایرانیان باز نمود (519 قبل از میلاد). در مقابل، داریوش فرمانروایی بابیلون را به او تفویض نمودو در خانواده او موروثی ساخت. این است آنچه هرودت آورده است اما دیگر تاریخ نویسان این داستان را بطرزی دیگر آرند و بجای زپیر پسر او را قهرمان داستان یاد کنند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 550 به بعد شود
لغت نامه دهخدا
ماموری که از طرف شهرداری یا برزن محل مامور جارو کردن و تنظیف خیابان ها و کوچه ها است رفتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهور
تصویر زهور
روشن شدن چراغ، درخشیدن ماه، درخشیدن رخسار
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند، بزک، پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرور
تصویر زرور
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبور
تصویر زبور
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپور
تصویر کپور
گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر فراوان است
فرهنگ لغت هوشیار
نفیر: نه باباونه باخواجه پوراست درازوخشک ولاغرچون نپوراست. (میراهل رازی جهالغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پر کوهگی دریا، پر آبی رودبار، پر کردن، چوش آمدن دیگ، گوالیدن گیاه، شکوفه بر آوردن گیاه، زیب دادن روییده به هم پیچیده گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعور
تصویر زعور
گوجه وحشی، زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپور
تصویر کپور
((کَ))
نوعی ماهی بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپور
تصویر سپور
((سُ))
رفتگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاور
تصویر زاور
علتی است که آن را آب سیاه گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیور
تصویر زیور
((وَ))
هر آن چه که با آن چیز دیگری را آرایش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاور
تصویر زاور
حیوان سواری و بارکش، راحله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاور
تصویر زاور
((وَ))
زواره، خادم، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاور
تصویر زاور
زهره، ناهید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبور
تصویر زبور
((زَ))
نوشته، کتاب، نام کتاب حضرت داوود از پیامبران بنی اسرائیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیور
تصویر زیور
آرایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاور
تصویر زاور
خدمت کار
فرهنگ واژه فارسی سره
آغل طبیعی گوسفندان در شکاف کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تزیینات، زیور
دیکشنری اردو به فارسی