جدول جو
جدول جو

معنی زونی - جستجوی لغت در جدول جو

زونی
بمعنی زانو باشد مطلقاً خواه از انسان و خواه حیوانات دیگر و عربان رکبه خوانند و بلغت زند وپازند نیز همین معنی دارد، (برهان) (از جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، لهجه ای است بمعنی زانو چنانکه در سنگسری ’زونه’ ... طبری ’زنی’، رجوع به زانو شود، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
زونی
شفاهی، زبانی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فزونی
تصویر فزونی
افزونی، فراوانی، بسیاری، کنایه از برتری، زیادی، اضافی، مازاد، کنایه از حرص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانی
تصویر زانی
زنا کننده، زناکار، کسی که از راه حرام با جنس مخالف خود مقاربت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خونی
تصویر خونی
مربوط به خون مثلاً بیماری خونی،
کنایه از دارای دشمنی و کینۀ شدید مثلاً دشمن خونی،
آغشته به خون، خون آلود، خونین مثلاً لباس خونی،
قرمز مثلاً پرتقال خونی،
کنایه از قاتل، برای مثال خانۀ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱ - ۴۸)،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چونی
تصویر چونی
چگونگی، کیفیت
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ زبر و ضخیم که از کنف یا الیاف بعضی گیاهان دیگر بافته می شود و از آن کیسه های بزرگ درست می کنند، کیسه ای که از این نوع پارچه ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زونج
تصویر زونج
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زنّاج، زیچک، لکانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تونی
تصویر تونی
تون تاب، کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبونی
تصویر زبونی
خواری، پستی، سستی و ناتوانی
فرهنگ فارسی عمید
جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگرد و ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است. یا زرنیخ زرد: عبارت است از ترکیب سه ظرفیتی ارسینک با گوگرد رنگ آن زرد است و در نقاشی برای تهیه رنگ زرد و سبز (مخلوط با آبی پروس) بکار میرود و همچنین در تهیه واجبی (نوره) از آن استفاده میکنند. یا زرنیخ قرمز عبارت است از ترکیب دو ظرفیتی ارسینک و گوگرد رنگ آن قرمز است و در نقاشی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزنی
تصویر وزنی
سنگی سنگه ای
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ضخیم که از الیاف و کنف بافته می شود و با آن کیسه های بزرگ درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونی
تصویر تونی
دزد و عیارو راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونی
تصویر چونی
چگونگی، کیفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونی
تصویر خونی
آغشته به خون
فرهنگ لغت هوشیار
زود بودن پیش از وقت مقرر بودن:) اگر تنها بودی کجا رفتی به این زودی (، سرعت شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزونی
تصویر فزونی
افزونی، بیشی، زیادتی، بسیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گشته زوف از گیاهان گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه های نسبتا چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر میباشد گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد جسمی حسل ثغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونک
تصویر زونک
کوتاه قد، قصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونه
تصویر زونه
زینت و آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونی
تصویر رونی
منسوب به رونه از مردم رونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبونی
تصویر زبونی
بیچارگی عجز، مغلوبیت، خواری حقارت، زیر دستی فرو دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوزنی
تصویر زوزنی
منسوب به زوزن از مردم زوزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار، جمع زناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزونی
تصویر فزونی
((فُ))
بسیاری، فراوانی، افزونی
فرهنگ فارسی معین
پارچه خشنی که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده شود و از آن کیسه بافند، کیسه ای از پارچه خشن که برای حمل بار سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خونی
تصویر خونی
قاتل، کشنده، جنگجو
فرهنگ فارسی معین
((زُ))
بیماری پوستی که عامل ویروس آبله مرغان است که به صورت تاول ها یا دانه هایی در امتداد یک عصب پوستی پدیدار می شود و با درد زیادی همراه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبونی
تصویر زبونی
بیچارگی، عجز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چونی
تصویر چونی
چگونگی، کیفیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چونی
تصویر چونی
کیفیت
فرهنگ واژه فارسی سره
افزایش، افزونی، برکت، بیشی، تزاید، فرط، مازاد، مزیت
متضاد: کاستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وزن داشتن، سنگین
دیکشنری اردو به فارسی