مربوط به خون مثلاً بیماری خونی، کنایه از دارای دشمنی و کینۀ شدید مثلاً دشمن خونی، آغشته به خون، خون آلود، خونین مثلاً لباس خونی، قرمز مثلاً پرتقال خونی، کنایه از قاتل، برای مثال خانۀ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱ - ۴۸)، مربوط به خون مثلاً بیماری خونی، کنایه از دارای دشمنی و کینۀ شدید مثلاً دشمن خونی، آغشته به خون، خون آلود، خونین مثلاً لباس خونی، قرمز مثلاً پرتقال خونی، کنایه از قاتل، برای مِثال خانۀ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱ - ۴۸)،