- زور
- توانائی، قوه، قدرت، نیرو
معنی زور - جستجوی لغت در جدول جو
- زور
- توانایی، نیرو، قوه، قدرت،
برای مثال چه خوش گفت آن تهیدست سلحشور / جوی زر بهتر از پنجاه من زور (سعدی - ۱۲۵)
فشار، زبر دستی، جور و ستم
کذب، دروغ، باطل
زور آوردن: زور دادن، فشار دادن، فشار وارد کردن بر کسی یا بر چیزی
زور کردن: زور و قوه به کار بردن، ظلم و تعدی کردن
زور گفتن: کنایه از حرف زور زدن و کسی را به زور مجبور به قبول امری کردن
- زور ((زَ وَ))
- فوق، زبر
- زور
- دروغ، باطل
- زور
- نیرو، توانایی
- زور ((زَ یا زُ))
- آبی است که به دست یکی از موبدان، پاک و مقدس شده، خوردنی مایع و آبکی، مقابل می زد
- زور
- ظرف آبی که زردشتیان هنگام خواندن یسنا با هوم و برسم در پرستشگاه حاضر می کنند و موبد با خواندن آیات اوستایی آن را تقدیس می کند
- زور
- زبر، بالا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوری، مسیتاریدن یک بار
ماکوک ماکو ناوچه کشتی بسیار کوچک کرجی قایق. یا زورق زرین خورشید. یا زورق سیمین ماه یکشبه هلال
چاه عمیق، کمان، قدح
کشتی کوچک، کرجی
زورق زرین: کنایه از خورشید
زورق سیمین: کنایه از ماه
زورق زرین: کنایه از خورشید
زورق سیمین: کنایه از ماه
پارسی تازی شده، جمع بزر، برزها جمع تخمها تخمهای سبزی
آزمند حریص آزمند حریص طماع
شتر شتر
کودک نارسید (نابالغ) مرد ناتوان، کودک نارسید
حریص، صاحب آز، آزمند، برای مثال چو داننده مردم بود آزور / همی دانش او نیاید به بر (فردوسی - ۷/۵۲) برای مثال جرعۀ جام جود اگر بخورم / نکند درد منّتم مخمور ی مرد باش ای حمیّت قانع / خاک خور ای طبیعت آزور (انوری - ۲۳۸)
بذرها، دانه ها، تخمها، جمع واژۀ بزر
اخاذی
استعمار
زبرین بالایی
دارای زور و نیرو بودن زور آوری، چیره دستی، صاحب نفوذ در جامعه و دستگهاهای اداری بودن
صاحب قدرت و توانا، پر زور، نیرومند
افترا کننده و بهتان زننده و دروغگوی
بزور با فشار و جبر: (زورکی وادارش کرد که خانه اش را خالی کند)
کهکاهی کلاهی است همانند ما کوک که غلندران بر سر نهند منسوب به زورق، نوعی کلاه قلندران که شبیه به زورق (قایق) است
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده
به فشار، به فشار و جبر
جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند