بمعنی زبر است که بالا باشد، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان) (آنندراج). زبر و بالا و زفر. (ناظم الاطباء). بالا. فوق. زبر. (فرهنگ فارسی معین). مرادف زبر یعنی بالا. (فرهنگ رشیدی). زبر. سر. روی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الاشراف، بر زور چیزی شدن. (زوزنی، یادداشت ایضاً). المعالاه، بر زور چیزی نهادن. (یادداشت، ایضاً) ، فتح. فتحه. زبر: النصب، اعراب زور. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) ، چانه. (ناظم الاطباء)