جدول جو
جدول جو

معنی زودمیر - جستجوی لغت در جدول جو

زودمیر(شِ)
کوته زندگانی، زودگذر، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، زودمیرنده، (آنندراج)، زودمیرنده، آنکه زود میرد، آنچه زود نابود شود، (فرهنگ فارسی معین) :
مار قانع بسی زید، تو بحرص
گر نئی مور زودمیر مباش،
سنائی،
زودخیز است و خوش گریز حشر
زودزای است و زودمیر شرر،
سنائی،
چون شرر رقاص بر سطح شراب آتشی
از طربناکی و بیباکی حباب زودمیر،
اثیر اخسیکتی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
شاخ امل بزن که چراغی است زودمیر
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا،
خاقانی،
ز کبر دشمن آتش نهاد او میخواست
که زودمیر شود، زودمیر شد چو شرار،
سلمان (یادداشت ایضاً)،
آتش زودمیر را خاک سیاه بر سر است
آتش آب رز طلب عمرفزای زندگی،
سلمان (ایضاً)،
به شتر گفت خر که میرستی
لیک غبنا که زودمیرستی
گفت خارم بکام و بار بدوش
مرگ من هرچه زود دیرستی،
؟ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوشمیر
تصویر شوشمیر
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، قاقله، هیل، هال، لاچی، خیربوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
آنچه زود می گذرد و به پایان می رسد مثلاً عمر زودگذر، زندگی زودگذر، دنیای زودگذر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زودخیز
تصویر زودخیز
آنکه زود از جا برخیزد، کسی که صبح زود از خواب بیدار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوامیر
تصویر طوامیر
طومارها، مکتوبها یا نامه های بلند، دفترها، صحیفه ها، نامه ها، جمع واژۀ طومار
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
بادپا و مسافر شتابان و سریعالحرکه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کنایه از کسی است که از صحبت زود سیرشود و دلگیر گردد، (برهان)، شخصی که زود از چیزی سیر شود، (فرهنگ رشیدی)، کنایه از شخصی است که زود از صحبت دلگیر شود و در بیگانگی زند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، کسی که از صحبت و معاشرت زود سیر و دلگیر شود، (فرهنگ فارسی معین)، کسی که از صحبت دوستان زود ملال آگین شده بر در بیگانگی زند، (غیاث) :
جهان ما چو یکی زودسیر پیشه ور است
چهار پیشه کند هر زمان به دیگر زی،
منوچهری،
من به تو ای زودسیر، تشنۀ دیرینه ام
دشنه مکش همچو صبح تشنه مکش چون سراب،
خاقانی،
در غمت ای زودسیر، خون جگر می خورم
تشنه بجز من که دید آبخورش آتشین،
خاقانی،
گرنه تو ای زودسیر، تشنۀ خون منی
با من دیرینه دوست چند کنی دشمنی،
خاقانی،
که بشتاب ای نظامی زود دیر است
فلک بدعهد و عالم زودسیر است،
نظامی،
کلیم، یک ره از آن شوخ زودسیر بپرس
وفا چه کرد که در خاطر تو جا نگرفت،
ابوطالب کلیم (از آنندراج)،
، آنکه به سرعت خشنود شود و بزودی پر و آگنده گردد، (ناظم الاطباء)، کنایه از بیفایده است، کنایه از بدمزاج باشد، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود تر
تصویر زود تر
پیشتر از وقت مقرر مقابل دیر تر، تند تر سریعتر شتابتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود میر
تصویر زود میر
آنکه زود میرد، آنچه زود نابود میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودکین
تصویر زودکین
کسی که زود عداوت و دشمنی نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودسیری
تصویر زودسیری
دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود سیر
تصویر زود سیر
کسی که از صحبت و معاشرت زود سیر و دلگیر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدوگیر
تصویر زدوگیر
جنگ و درگیری، نبرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوامیر
تصویر طوامیر
جمع طومار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودمین
تصویر نودمین
عدد ترتیبی برای نود در مرحله نودم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
((گُ ذَ))
آن چه که به سرعت محو شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودخیز
تصویر زودخیز
کنایه از خدمتگزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
آنی، فانی، موقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
Transient, Transitory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
一時的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
חולף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
일시적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
sementara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
अस्थायी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitorio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
短暂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
przejściowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
тимчасовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
мимолетный
دیکشنری فارسی به روسی