بمعنی زاووق باشد که جیوه است، به زبان ارباب عمل که کیمیاگرانند. و عربان زیبق خوانند. (برهان) (آنندراج). سیماب و جیوه. (ناظم الاطباء). و زیبق (زئبق) معرب جیوه (ژیوه) است. رجوع به همین کلمات شود
بمعنی زاووق باشد که جیوه است، به زبان ارباب عمل که کیمیاگرانند. و عربان زیبق خوانند. (برهان) (آنندراج). سیماب و جیوه. (ناظم الاطباء). و زیبق (زئبق) معرب جیوه (ژیوه) است. رجوع به همین کلمات شود
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، زوش، ژوپیتر، قاضی فلک، هرمز، برجیس، زواش، قاضی چرخ، سعد السّعود، اورمزد، سعد اکبر، زاوش
سَیّارِۀ مُشتَری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، زَوَش، ژوپیتِر، قاضیِ فَلَک، هُرمُز، بِرجیس، زَواش، قاضیِ چَرخ، سَعدُ السُّعود، اورمَزد، سَعدِ اَکبَر، زاوُش
شرف الدین عیسی بن مسعود بن منصور الزواوی الحمیری المالکی. (664- 743 ه. ق.). وی فقیه و از علماء حدیث و از مردم زواوه در مغرب بود. او راست: اکمال الاکمال، در حدیث. و شرح جامع الامهات، در فقه مالکی. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 754)
شرف الدین عیسی بن مسعود بن منصور الزواوی الحمیری المالکی. (664- 743 هَ. ق.). وی فقیه و از علماء حدیث و از مردم زواوه در مغرب بود. او راست: اکمال الاکمال، در حدیث. و شرح جامع الامهات، در فقه مالکی. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 754)
راوق، پالونه، (از شرفنامۀ منیری) (دهار) (مهذب الاسماء)، منیری در شرفنامه ذیل ’راوق’ گوید: ’این کلمه عربیست و تلفظ آن راووق است و بمعنی صافی است یعنی آنچه بوسیلۀ آن مایعات را تمیز و صاف کنند’، مصفات، (یادداشت مؤلف)، شراب صافی: جرعه ای بر روی خوبان لطاف تا چگونه باشد آن راووق صاف، مولوی، و رجوع به راوق شود
راوق، پالونه، (از شرفنامۀ منیری) (دهار) (مهذب الاسماء)، منیری در شرفنامه ذیل ’راوق’ گوید: ’این کلمه عربیست و تلفظ آن راووق است و بمعنی صافی است یعنی آنچه بوسیلۀ آن مایعات را تمیز و صاف کنند’، مِصفات، (یادداشت مؤلف)، شراب صافی: جرعه ای بر روی خوبان لطاف تا چگونه باشد آن راووق صاف، مولوی، و رجوع به راوق شود
نام جیوه است به اصطلاح اکسیریان و بعربی زیبق گویند، (برهان قاطع)، و آن را آبک، آبق، ابوالارواح، اصل الاجساد، ام الاجساد، پرنده، بنده، تیر، نافذ، جوهر، جیوه، حل الذهب، حی الماء، روح، روحانی، رجراج، زاوق، زموم، ژیوه، ستاره، سحاب، نور، سیماب، طیار، عبد، عطارد، عین الحیوان، غبیط، غیان، فرّار، گریزنده، لین و لجلاج نیز گویند، (برهان قاطع، آبک)، سیماب است و تزویق بمعنی آراستن از این کلمه گرفته شده است، زیرا برای تذهیب، سیماب را با طلا مخلوط و داخل در آتش میکرده اند تا سیماب آن بپرد وطلای خالص باقی بماند، سپس بهمین مناسبت هرگونه نقش و نگاری را تزویق خوانده اند، و هم بدین معنی است مثل هو اثقل علی من الزاووق، (اقرب الموارد) (قاموس) (منتهی الارب)، و رجوع به زیبق، جیوه، سیماب، زائوق، آبک و دیگر اسامی آن شود
نام جیوه است به اصطلاح اکسیریان و بعربی زیبق گویند، (برهان قاطع)، و آن را آبک، آبق، ابوالارواح، اصل الاجساد، ام الاجساد، پرنده، بنده، تیر، نافذ، جوهر، جیوه، حل الذهب، حی الماء، روح، روحانی، رجراج، زاوق، زموم، ژیوه، ستاره، سحاب، نور، سیماب، طیار، عبد، عطارد، عین الحیوان، غبیط، غیان، فرّار، گریزنده، لین و لجلاج نیز گویند، (برهان قاطع، آبک)، سیماب است و تزویق بمعنی آراستن از این کلمه گرفته شده است، زیرا برای تذهیب، سیماب را با طلا مخلوط و داخل در آتش میکرده اند تا سیماب آن بپرد وطلای خالص باقی بماند، سپس بهمین مناسبت هرگونه نقش و نگاری را تزویق خوانده اند، و هم بدین معنی است مثل هو اثقل علی من الزاووق، (اقرب الموارد) (قاموس) (منتهی الارب)، و رجوع به زیبق، جیوه، سیماب، زائوق، آبک و دیگر اسامی آن شود