جدول جو
جدول جو

معنی زاووش

زاووش
سیاره مشتری، پنجمین سیاره منظومه شمسی
تصویری از زاووش
تصویر زاووش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زاووش

زاووش

زاووش
سَیّارِۀ مُشتَری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، زَوَش، ژوپیتِر، قاضیِ فَلَک، هُرمُز، بِرجیس، زَواش، قاضیِ چَرخ، سَعدُ السُّعود، اورمَزد، سَعدِ اَکبَر، زاوُش
زاووش
فرهنگ فارسی عمید

چاووش

چاووش
کسی که پیشاپیش دسته ای حرکت می کند و اشعار مذهبی می خواند، کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت می کرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام می کرد، برای مِثال بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی - ۳۶۷)، مامور تشریفات دربار
چاووش
فرهنگ فارسی عمید

تاووش

تاووش
تاوش و صدا و آواز پای، (اشتینگاس) (ناظم الاطباء)، رجوع به تاوش شود
لغت نامه دهخدا

چاووش

چاووش
چاوش، نقیب لشکر، (برهان)، آنکه صفوف در حرب راست کند و از تعدی لشکریان ممانعت نماید، کسی که شمارۀ افراد لشکر و هویت یکایک آنان و وظائف هر یک را داند، مراقب سپاهیان، اُترور، زابِن، (منتهی الارب) ’: هیچکس را زهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند’، (تاریخ بیهقی)،
از حشمت سلطانی و از تاج فریدون
چاووش ورا قبه و قوقوی کلاه است،
سوزنی،
، نقیب قافله، (برهان)، نقیب و جارچی و پیک و یساول و رئیس و پیشوا و وکیل و پیشرو کاروان، (ناظم الاطباء)، کسی که دعوت رفتن بزیارت عتبات عالیات کند، در اصطلاح روستائیان خراسان، کسی باشد که در فصل مناسب زیارت در دهات و روستاها سواره یا پیاده براه افتد و روستائیان را بوسیلۀ جار زدن یا خواندن اشعار مهیج و مناسب بزیارت اعتاب مقدسه تشویق و تهییج نماید، سرهنگ و صاحب منصبی که پیشاپیش حاکم و اشخاص بزرگ میرود، (ناظم الاطباء) :
بانگ چاووشان چو از ره بشنود
تا نبیند رو به دیواری کند،
مولوی،
و رجوع به چاوش شود، بزغالۀ نر یکساله، (در اصطلاح روستائیان تربت حیدریه و گناباد)
لغت نامه دهخدا