ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳) موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد
ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مِثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳) موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد
از ’زوزی’، کوتاه درشت و فربه و بزرگ. یقال: قدر زوازیه، ای ضخمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجل او قوم زوازیه، ای قصار غلاظ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زؤازئه شود
از ’زوزی’، کوتاه درشت و فربه و بزرگ. یقال: قِدْر زوازیه، ای ضخمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجل او قوم زوازیه، ای قصار غلاظ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زؤازئه شود