- زواده
- توشه سفر
معنی زواده - جستجوی لغت در جدول جو
- زواده ((زَ دِ))
- زاد و توشه سفر
- زواده
- زاد، توشه، توشۀ سفر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک کرم ریزه
گربه دشتی
آنچه مانند زبان باشد، آلتی که در میان شاهین ترازوست، پره، شعله (آتش چراغ)، یکی از دو قالب اصلی قلمدان و آن مربوط به قسمت درونی آلت مذکور است مقابل رویه، برگ باریک و دراز
گلوله آرد خمیر کرده که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند، خمیر پاره های مالیده که به جهت بغرا مهیا سازند فرزدقه، گلوله ای از گل به مقدار فندقی مهره کمان گروهه
زره گری زره سازی
افزون کردن و افزون شدن
پارسایی پرهیزگاری، رویگردانی
نوه، فرزند زاده، فرزند فرزند
تکه و گلولۀ خمیر به اندازۀ یک قرص نان، گلولۀ گلی و مهرۀ کمان گروهه، برای مثال زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون / ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی خون (کسائی - لغت نامه - زواله)
باده ها، در تصوف آنچه به طور ناگهانی از عالم غیب به قلب سالک وارد می شود، خواه موجب نشاط و سرور شود، خواه سبب غم و اندوه، جمع واژۀ باده و بادهه
زبانه، بیرون آمدگی زبان مانند هر چیزی مثلاً زبانۀ ترازو، زبانۀ قفل، زبانۀ ساعت، پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش یعنی شعلۀ آتش، زبانۀ شمع یعنی شعلۀ شمع
خمیر خشکی که از آن آبکامه سازند
چوب آستان در خانه، چوبی که پاشنه در بر آن میگردد چوب زیرین در فرودین، مقابل بلندین
فرزند فرزند، نوه
تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)
قوت و غذای زندانیان و اسیران، رواه، برای مثال بندیان داشت بی پناه و زواه / برد با خویشتن به جمله به راه (عنصری - ۳۷ حاشیه)
اصل بنا شالده ماده، بصورت پسوند آید بمعنی فوق خانواده کدواده کواده
زاییده، زاییده شده، فرزند، پسوند متصل به واژه به معنای برای مثال بزرگان شدند ایمن از خواسته / زن و زاده و باغ آراسته (فردوسی - ۷/۸۰)
فرزند، برای مثال آدمی زاده، امام زاده، بزرگ زاده، پرستارزاده، گدازاده، به ناپاک زاده مدارید امید / که زنگی به شستن نگردد سفید (فردوسی - لغت نامه - زاده)
فرزند، برای مثال آدمی زاده، امام زاده، بزرگ زاده، پرستارزاده، گدازاده،