- زهر
- سم
معنی زهر - جستجوی لغت در جدول جو
- زهر
- سم و هر ماده که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوان باشد و نیز موجب مرگ آن گردد
- زهر
- داروی کشنده، هر دارویی که جانداری را هلاک کند، سم، ماده ای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب و امثال آن ها تراوش می کند
- زهر ((زَ))
- سم، ماده سمی
زهر هلاهل: زهر جانوری افسانه ای که گفته شده بسیار کشنده است.
زهر چشم گرفتن: کنایه از بسیار ترساندن
زهر مار کردن: کنایه از خوردن (در مقام دشنام و تحقیر)
زهر ماری: کنایه از مشروب الکلی
- زهر
- شکوفه درخت و گیاه، جمع ازهار، زهور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سیاره ونوس، نماد نوازندگی و خنیاگری، نام سیاره ای در منظومه شمسی که از درخشنده ترین اجرام آسمانی است
ناهید
مرز شیک (مقاربتی)
پوشش باشد بر آب که بر جگر آدمی و حیوانات چسبیده است کیسه زرداب، کیسه صفرا
مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود
کنایه از دلیری، یارا، جرات،برای مثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
کنایه از دلیری، یارا، جرات،
دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
ازهر، روشن، درخشان، درخشان تر
واحد زهر، یک شکوفه
بسیار روشن، درخشان
از آلات موسیقی، عود
روشن، درخشان، درخشان تر
بربت، دنبک بدینگونه آمده در برخی فرهنگ ها، چوبی که بدان زنند و نوازند چو به ک در این چامه خاقانی سخن از زخمه و زبان می رود: زخمه مطربان صلای صبوح در زبان های مزهر اندازد از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست: بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عده دیگر وجود سیم (اوتار) در این ساز محقق بوده است. زخمه مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد. (خاقانی)
گلدان
ناهید نوا خوشخوان
خوشخوان خوش الحان
آنکه طبیعت زهره دارد کسی که به عیش و عشرت و مجالس بزم و موسیقی علاقمند است، خوش منش
خوشخوان خوش الحان
دارای چهره یی مانند زهره ناهید رخسار زهره جبین
دل و جرات داشتن شهامت داشتن
دارای چهره یی مانند زهره ناهید رخسار زهره جبین
آنکه بنا گوشش مانند زهره درخشان است (معشوق)
بسیار ترسیدن نامردی کردن