جدول جو
جدول جو

معنی زهر

زهر((زَ))
سم، ماده سمی
زهر هلاهل: زهر جانوری افسانه ای که گفته شده بسیار کشنده است.
زهر چشم گرفتن: کنایه از بسیار ترساندن
زهر مار کردن: کنایه از خوردن (در مقام دشنام و تحقیر)
زهر ماری: کنایه از مشروب الکلی
تصویری از زهر
تصویر زهر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زهر

زهر

زهر
سم و هر ماده که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوان باشد و نیز موجب مرگ آن گردد
فرهنگ لغت هوشیار

زهر

زهر
داروی کشنده، هر دارویی که جانداری را هلاک کند، سم، ماده ای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب و امثال آن ها تراوش می کند
زهر
فرهنگ فارسی عمید

زهر

زهر
ازمعظمات ولایت دارمرزین است. (نزهه القلوب ج 3 ص 82)
لغت نامه دهخدا

زهر

زهر
حاجت. (منتهی الارب) (آنندراج). وَطَر. (اقرب الموارد). حاجت و سبب و موقع. (ناظم الاطباء) : قضیت منه زهری، ای وطری. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

زهر

زهر
جَمعِ واژۀ اَزْهَر و زَهْراء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مفرد این کلمه شود
لغت نامه دهخدا

زهر

زهر
ابن طاهر بن محمد نیشابوری مکنی به ابوالقاسم. متوفی به سال 533 هجری قمری وی در عصر خود محدث بنام بود. او راست: ’السداسیات و الخماسیات’. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 336)
لغت نامه دهخدا