جدول جو
جدول جو

معنی زنن - جستجوی لغت در جدول جو

زنن
تنگ، کم: آب آب کم
تصویری از زنن
تصویر زنن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنکه زند ضارب جمع زنندگان، بد زشت نامطبوع نفرت انگیز تنفر آور: چین لبهایش که دال بر قساوت و بیرحمی بود زننده تر شد، نوازنده ساز مطرب:) ابر زیر و بم شعرا عشی قیس زننده همی زد بمضرابها (عنابها) (منوچهری)، یا سخن زننده سخن درشت ناسزا دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنندگی
تصویر زنندگی
زشتی، نفرت انگیزی، نامطبوعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زننده
تصویر زننده
کسی که چیزی را به چیز دیگر می زند، کنایه از زشت و ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زننده
تصویر زننده
((زَ نَ دِ))
نامطبوع، زشت، نوازنده ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنندگی
تصویر زنندگی
((زَ نَ دَ یا دِ))
زشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زننده
تصویر زننده
Biting, Foul, Mordant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
острый , вонючий , едкий
دیکشنری فارسی به روسی
різкий , смердючий , їдкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
gryzący, cuchnący, kąśliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
刺激的 , 臭的 , 尖刻的
دیکشنری فارسی به چینی
pungente, fetido, mordace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
bijtend, vies, scherp
دیکشنری فارسی به هلندی
तीव्र , बदबूदार
دیکشنری فارسی به هندی
لاذعٌ , فاسدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
נושך , מסריח , מַר
دیکشنری فارسی به عبری
刺激的 , 臭い , 辛辣な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
자극적인 , 악취가 나는 , 날카로운
دیکشنری فارسی به کره ای
chungu, harufu mbaya, makali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
เจ็บ , กลิ่นเหม็น , เผ็ด
دیکشنری فارسی به تایلندی
কামড়ানো , দুর্গন্ধ , তীক্ষ্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
کاٹنے والا , بدبودار , چبھن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زنش
تصویر زنش
ضربه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زند
تصویر زند
شرح، تفسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنان
تصویر زنان
نسوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذنن
تصویر ذنن
پلیدی سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنن
تصویر بنن
(دخترانه)
شاه کوه، جای سخت درکوه (نگارش کردی: بهنهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دنن
تصویر دنن
خمیده پشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زان
تصویر زان
از آن متعلق به مال: (مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج همه زان تو و ترا زوست خنج)
فرهنگ لغت هوشیار