جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زنش

زنش

زنش
مصدر دوم زدن. زخم. ضربت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اردوان و اسوباران فرازرسیدند و از چنان زنش اَفَد نمود، پرسید این زنش که کرد؟ (کارنامۀ اردشیر بابکان ترجمه صادق هدایت ص 9، یادداشت ایضاً). این اسم مصدر اکنون غیر مستعمل است و فقط درترکیب ’سرزنش’ می آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

زنش

زنش
دهی از دهستان عمارلو است که در بخش رودبار شهرستان رشت واقع است و 105 تن دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

زنش

زنش
تپش قلب، کمین، کمین نشستن، پیش بینی سرما و باران سخت، بهترین زمان هرچیز و هرکار، نشانه و علامت، درد، بارندگی طولانی بارش طولانی
فرهنگ گویش مازندرانی

زنا

زنا
تنگی، شاشگرفته، تنگ، کوته بالا، گور جهمرزی جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار، بریون از بیماری ها جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار