جدول جو
جدول جو

معنی زندگانی - جستجوی لغت در جدول جو

زندگانی
حیات، زیستن، زنده بودن
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
زندگانی
زنده بودن، زیستن حیات، عمر، حیات، آنچه به زندگی جمعی انسان ها بستگی دارد
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
زندگانی
((زِ دَ یا دِ))
زیستن، عمر
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدزندگانی
تصویر بدزندگانی
آنکه زندگانیش به سختی می گذرد، بدروزگار، شرور، بدجنس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندگان
تصویر زندگان
احیاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
محبوس
فرهنگ واژه فارسی سره
آنکه حیات دارد و زندگی میکند جاندار حی مقابل مرده میت، کسی که پرتو معرفت و عشق بر دل وی میتابد، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
کسی که در محبس باشد آنکه در زندان و از آزادی محروم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
کسی که در زندان به سر می برد، محبوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
کسی که در محبس باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
Prisoner
دیکشنری فارسی به انگلیسی
заключённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رودگانی
تصویر رودگانی
منسوب به رودگان
فرهنگ لغت هوشیار
نام دسته ای از جانوران است که حشرات الارض نیز مینامند مانند، مار و سوسمار و جزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزندگان
تصویر خزندگان
جانورانی مهره دار و خون سرد، با پوستی فلس دار و دست و پای کوتاه یا بدون دست و پا که هنگام حرکت شکمشان بر روی زمین کشیده می شود مانند تمساح، سوسمار، مار و لاک پشت
فرهنگ فارسی عمید