معنی زندگان - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با زندگان
زندگان
زندگان
آنکه حیات دارد و زندگی میکند جاندار حی مقابل مرده میت، کسی که پرتو معرفت و عشق بر دل وی میتابد، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
زندگان
زندگان
جَمعِ واژۀ زنده چنانکه مردگان جَمعِ واژۀ مرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد و زنده شود
لغت نامه دهخدا
بندگان
بندگان
جمع بنده. بنده ها، در خطاب شفاهی و کتبی به شاه: (بندگان اعلی حضرت همایونی) گویند و نویسند. یا بندگان اشرف. در خطاب به شاه و امیر بکار برده میشده
فرهنگ لغت هوشیار
خزندگان
خزندگان
نام دسته ای از جانوران است که حشرات الارض نیز مینامند مانند، مار و سوسمار و جزآن
فرهنگ لغت هوشیار
خزندگان
خزندگان
جانورانی مهره دار و خون سرد، با پوستی فلس دار و دست و پای کوتاه یا بدون دست و پا که هنگام حرکت شکمشان بر روی زمین کشیده می شود مانند تمساح، سوسمار، مار و لاک پشت
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.