- زنجیدن
- زاری کردن
معنی زنجیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- زنجیدن
- ناله کردن، زاری کردن، موییدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توضیح دادن، تشریح کردن، شرح دادن
کمک کردن یاری کردن
آزرده شدن دلتنگ گشتن ملول شدن
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
در هم فشردن
برابر کردن، مقایسه کردن، وزن، اندازه
آزردن و اذیت کردن
ناز کردن، کرشمه کردن
آزرده شدن، دل تنگ شدن، ملول شدن، برای مثال بیهوده مرنج چون توان آسودن / می باش چنان که می توانی بودن (سنائی - لغت نامه - رنجیدن)
کشیدن، برکشیدن، بیرون کشیدن، برآوردن
برهنجیدن: کشیدن، گستردن،برای مثال چنان که مرغ هوا پر و بال بر هنجد / تو بر خلایق بر پر مردمی بر هنج (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
برهنجیدن: کشیدن، گستردن،
به خود پیچیدن، در هم فشردن، در هم کشیدن، برای مثال بتنجید عذرا چو مردان جنگ / ترنجید بر بارگی تنگ تنگ (عنصری - ۳۵۸) ، خشمگین شدن
درآوردن، بیرون کشیدن، از ریشه درآوردن چیزی از جایی، آهختن
خرامیدن
خرامیدن
اندازه گرفتن، چیزی را با چیز دیگر مقایسه کردن، وزن کردن، برابر کردن
ریزریز کردن، بریدن، آزردن، استره زدن به پوست بدن در حجامت
جا گرفتن چیزی در جایی یا میان چیز دیگر، درست بودن، درست درآمدن، جا داشتن
ناز و غمزه کردن، بذله - گویی کردن هزل و بازی نمودن
جا گرفتن چیزی در چیزی یا محلی: بباغ شادیاخ فرود آمد و لشکر چندان که آنجا گنجیدند فرود آمدند و دیگران گرد گرد باغ، جمع شدن گرد آمدن: چو آب و آتش راند سخن بصلح و بجنگ چگونه گنجدش اندر دو شکر آتش و آب. (مسعود سعد)، راست آمدن صدق کردن: هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد مطلقه است بسه طلاق باین که رجعت در او نگنجد. یا در پوست نگنجیدن، بسیار شاد بودن
بیرون کشیدن، آختن
بیرون کشیدن و بر آوردن
خمیازه کشیدن در حالت خماری یا خواب آلودگی، مورمور شدن و کشیده شدن اعضای بدن پیش از بروز تب
Anguish
страдать
quälen
страждати