جدول جو
جدول جو

معنی هنجیدن

هنجیدن((هَ دَ))
برکشیدن، بیرون کشیدن، پوست کندن
تصویری از هنجیدن
تصویر هنجیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هنجیدن

هنجیدن

هنجیدن
کشیدن، برکشیدن، بیرون کشیدن، برآوردن
برهنجیدن: کشیدن، گستردن، برای مِثال چنان که مرغ هوا پر و بال بر هنجد / تو بر خلایق بر پر مردمی بر هنج (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
هنجیدن
فرهنگ فارسی عمید

هنجیدن

هنجیدن
بیرون کشیدن و برآوردن. (برهان).
- برهنجیدن، گستردن. (یادداشت مؤلف). گشودن:
چنان که مرغ هوا پرّ و بال برهنجد
تو بر خلایق بر، پرّ مردمی برهنج.
ابوشکور.
- ، بیرون آمدن:
دل اندر مهر می برهنجد از تن
چنان چون سنگ مغناطیس و آهن.
فخرالدین اسعد
لغت نامه دهخدا

انجیدن

انجیدن
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
فرهنگ لغت هوشیار