جدول جو
جدول جو

معنی زنبوریه - جستجوی لغت در جدول جو

زنبوریه
(زُمْ ری یَ)
منسوب به زنبور. رجوع به زنبور شود.
- مسئلۀ زنبوریه، مورد اختلافی است که میان سیبویه و کسایی در محضر یحیی بن خالد برمکی روی داد. سیبویه که در اصل از مردم فارس بود، در بصره پرورش یافت، از خلیل دانش فراگرفت و سرآمد استادان روزگار خویش گشت. الکتاب وی همان تألیف گرانقدری است که آن را همه بزرگان ادب عرب همچون:مبرد و مازنی و دیگران ستوده اند. هنگامی که سیبویه از بصره به بغداد رفت، کسایی معلم امین فرزند هارون خلیفه بود و در انجمنی که همه عالمان بودند، به سیبویه گفت: قد کنت اظن ان العقرب اشد لسعه من الزنبور فاذا هو ایاها. سیبویه گفت: مثل چنین نیست بلکه صحیح فاذا هو هی است و در این باره دیرزمانی به بحث و جدل پرداختند و سرانجام بر این امر توافق کردند تا از عرب خالصی که زبان وی با زبان شهرنشینان درآمیخته نشده باشد، بازپرسند، امین که عنایت شدیدی به کسایی داشت، چنین عربی را احضار کرد، اما وی به سیبویه حق نداد. می گویند به عرب رشوه دادند یا او را از مهابت فرزند خلیفه برحذر داشتند تادر انجمن نظر کسایی را تصدیق کرد و خود او موضوع راتلفظ نکرد و هرچه سیبویه گفت فرمان دهید مثل را خودبازگوید چون بر زبان عرب بادیه نشین غلط جاری نمی شود، اعتنایی نکردند و سیبویه دل آزرده به فارس شتافت و در یکی از روستاهای آنجا جان سپرد. ابن حازم انصاری عربی این مثل و شرح واقعه را در منظومه ای سروده است که مطلع آن این است:
و العرب قد تحذف الاخبار بعد اذا
اذا عنت فجاءه امر الذی دهما...
رجوع به مغنی اللبیب، مقدمۀ فقه اللغه ثعالبی چ بیروت (شرح حال سیبویه) و تاریخ تمدن جرجی زیدان 3:79 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
طنبورزن، طنبورنواز
فرهنگ فارسی عمید
سازی کوچک شبیه چنگ با یک زبانۀ فلزی انعطاف پذیر که بین دندان ها یا لب ها قرار می گیرد و با زخمۀ انگشت یا کنارۀ دست به زبانه ملودی های ساده تولید می کند، در امور نظامی نوعی توپ کوچک که آن را روی شتر می بستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
زنبورک، در امور نظامی نوعی پیکان یا سلاح نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنبوره
تصویر کنبوره
مکر، فریب، نیرنگ، دستان، برای مثال دستگاه او نداند کز چه روی / تنبل و کنبوره در دستان اوی (رودکی - ۵۴۰)، غوغا، همهمه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی چراغ توری. احتمالاً به واسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده، نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(ری یَ)
تأنیث سابوری. رجوع به سابوری شود، گزی بوده است که در برخی شهرهای ایران از آن جمله در همدان معمول بوده است. در ترجمه تاریخ قم آمده است: ابو علی کاتب در کتاب همدان حکایت میکند: ’ذراعی که اهل همدان بدان مساحت میکردند پیش از روزگار مأمون، او راذراع سابوری میگفتند. و آن ذراع عبارت از دوازده قبضه بود، و مثال آن بر ستون مسجد اعظم منقش کرده اند ونشان و نمودار آن تا الیوم باقی است. پس این گز که مثال آن مصور است در مسجد سهل بن السبع بمیدان البسع (در قم) گزی است که حمزه بن الیسع از نزدیک هارون الرشید آورد. و آن ذراع بقم به رشیدیه معروف و مشهور است و به همدان به سابوریه همچنین ابوعلی در کتاب همدان حکایت میکند، ’ذراعی که عبداﷲ خردادبه بدان مساحت کرد آن نه قبضه و دو انگشت بود چنانچ میان آن ذراع و ذراع سابوریه تفاوت و نقصان بربع و ثلث عشر باشد. و آن ذراع که به همدان بوده است و در دیوان آن، هشت قبضه و دو انگشت بوده است، محمد بن الحسن از آن گز هیچ نبرید و کم نکرد الا یک انگشت. (تاریخ قم ص 29)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
دهی از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 375 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ)
یکی از فرق غلات اصحاب ابومنصور عجلی. (بیان الادیان). اصحاب ابومنصور عجلی هستند که معتقد بودند پیامبری تا ابد منقطع نگردد و بهشت مردی است که ما مأمور به دوستی او هستیم و وی همان امام است و دوزخ مردی است که ما به دشمنی وی دستور یافته ایم و او ضد و خصم امام است. (ازتعریفات جرجانی). پیروان ابی منصور عجلی هستند که می گفت امامت در فرزندان علی بگردید تا به ابوجعفر محمد بن علی بن الحسن، معروف به باقر رسید و او نیز جانشین باقر است سپس ابومنصور دعوی رفتن به آسمان کرد و گفت خدای در آنجا به دست خود سر مرا نوازش کرده فرمود ای پسرک من، از سوی من تبلیغ کن، پس مرا از آسمان به زمین آورد و گفت او همان پاره است که خدای به افتادن آن از آسمان در قرآن اشاره کرده و فرموده است ’و ان یروا کسفاً من السماء ساقطاً یقولوا سحاب مرکوم’. اینان روز رستاخیز و بهشت و دوزخ را باور ندارند و گویند بهشت شادکامی و آسایش جهان و دوزخ رنج و بدبختی در آن است. (ترجمه الفرق بین الفرق بغدادی ص 351 و 352). رجوع به همین مأخذو کشاف اصطلاحات الفنون و خاندان نوبختی ص 265 شود
لغت نامه دهخدا
(زَمْ)
نوعی از تفنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بقلۀ یمانیه اربوز. (از دزی ج 1 ص 590)
لغت نامه دهخدا
(زَ لی یَ)
کیسۀ چرمی منقش، دارای مخزن های کوچک و فراوان بشکل جای قطار فشنگ که بشکل حمایل بخود آویزند. (از دزی ج 1 ص 591)
لغت نامه دهخدا
(ری یَ)
قریه ای است بر کنار فرات و مقابل بالس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ ری یَ)
یا انقره یا آنکورا (امروزه آنکارا گفته می شود) پایتخت فعلی ترکیه، واقع در آناطولی مرکزی، این شهر از زمان حتی ها (قومی قدیم که در هزارۀ دوم قبل از میلاد بر قسمت اعظم آسیای صغیر و سوریه فرمانروایی داشتند) اهمیت داشت. در دورۀ رومیها کرسی ایالتی شد. خسرو پرویز ساسانی آن را گرفت (سال 620م.). هارون الرشید و معتصم خلفای عباسی آن را محاصره و تاراج کردند. در این شهر امیر تیمور، بایزید اول، سلطان عثمانی را مغلوب و دستگیر کرد (1402 میلادی). در1923 پایتخت ترکیه شد. (از دایرهالمعارف فارسی). شال انگوری شالی بوده که در این شهر بافته میشد. (فرهنگ فارسی معین). و انگوری نام جنسی است از شال که آن را از شهر انگوری که از بلاد آناطولی است از پشم بز می بافند و پوشش می نمایند و آن را شال انگوری گویند. (انجمن آرا). و رجوع به انقره و انگوره و انگوری شود، حلقه ای که گوی گریبان و تکمه را از آن بگذرانند. (از برهان قاطع) ، کسی که مکروه طبع باشد و مفارقت نکند. (فرهنگ سروری). انگل. و رجوع به انگل شود
لغت نامه دهخدا
(زُمْ رَ)
کبت انگبین. (منتهی الارب) (آنندراج). واحد زنبور یعنی یک کبت انگبین. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(زَمْ)
منسوب به زنبور. (فرهنگ فارسی معین) :
گرفتند گردان ایران و چین
کمانهای زنبوری و چرخ کین.
(گرشاسب نامه چ یغمایی ص 411).
، خانه مشبک. (غیاث) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج). این مأخوذ است از شان عسل از این جهت پردۀ مشبک و... را پردۀ زنبوری گویند. (آنندراج) :
ابر تر از سونش گوهر شود غربال بیز
از ترشح پرنیان آب زنبوری شود.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- بافت زنبوری، (اصطلاح گیاه شناسی) گل گلاب آرد: در این بافت شکل یاخته ها چندان با یکدیگر اختلاف ندارد، اگر هسته ها و پرتوپلاسم تازه ساخته شده باشد بافت نوساز را تشکیل میدهند که در انتهای ریشه وساقه فراوان است و کم کم این بافت نوساز تقسیم شده یاخته های پهلو به پهلو و بهم فشرده میسازد که برش آنها بشکل شش گوشه های منظم یا نامنظم و شبیه به لانۀ زنبور است و آن را زنبوری گویند. (گیاه شناسی چ 3 ص 39).
- پردۀ زنبوری، قسمی پردۀ سوراخ سوراخ که از پشت بیرون را توان دید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پردۀ مشبک. (ناظم الاطباء) :
پردۀ زنبور گل سوری است
وآن تو این پردۀ زنبوری است.
نظامی.
- چراغ زنبوری، چراغ توری. رجوع به چراغ زنبوری شود.
، قسمی قفل پیچ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زِ ری یَ)
اسهال خونی. (از دزی ج 1 ص 607)
لغت نامه دهخدا
(زَمْ بَ ری یَ)
زنبری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گویند: زنبریه نوعی از کشتیهای بزرگ و ضخم است. رجوع به زنبری شود
لغت نامه دهخدا
(زَمْ رَ / رِ)
نوعی از ساز باشد که بیشتر اهل هند نوازند و آن چوبی بود که بردو سر آن دو کدو نصب کرده باشند و دو تار بر آن بسته، نوازند و آن را کنگری نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). سازی است که مخصوص اهل هند باشد و آنرا کنکرو کنگره و کنگری نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). سازی معروف که در هند آن را کنگری گویند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند (بیشتر در هند). کنگری. (فرهنگ فارسی معین) :
دف و چنگ و رباب و زنبوره
غچک و نای و بربط و طنبور.
نزاری (از فرهنگ جهانگیری).
، نوعی از پیکان تیر و اسلحۀ جنگ باشد. (برهان). پیکان تیر. (از فرهنگ جهانگیری) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی). جنسی از اسلحۀ سرتیز. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). کمانی آهنین و نوک تیز. زنبورک. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از پیکان تیر. (غیاث) :
ز زنبورۀ تیر زنبور نیش
شده آهن و سنگ را روی ریش.
(اقبالنامه از شرفنامۀ منیری).
چو زنبور گیلی کشیدند نیش
به زنبوره زنبور کردند ریش.
نظامی.
مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش هست.
نظامی.
، توپ کوچک را نیز گفته اند. (برهان). توپ کوچک باشد و آن را زنبورک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). توپ کوچک. (غیاث) (ناظم الاطباء). نوعی توپ کوچک. زنبورک. (فرهنگ فارسی معین) ، جنسی از اسلحه بود. (فرهنگ جهانگیری). سلاح جنگ. (ناظم الاطباء) ، بمعنی گروه بسیار و مردم انبوه هم بنظر آمده است. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) ، زنبور بزرگ را گویند. (فرهنگ جهانگیری). نوعی زنبور سیاه بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) ، بمعنی مورچه. (غیاث). رجوع به زنبورک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
طنبور زن طنبور نواز
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک زنبورک، کمانی آهنین و نوک تیز زنبورک، سازیست که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سرآن کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند) کنگری، گروه بسیار مردم انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبوره
تصویر کنبوره
مکر و دستان و فریبندگی باشد، تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
طنبور. یا طنبوره بربری (بربریه) قسمی لورای بدوی در فلسطین و مصر معزف چغانه. یا طنبوره از غلاف (جوال) بیرون آوردن (کردن) فاش کردن راز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبوریات
تصویر زنبوریات
کلیزیان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آلتهای موسیقی ذوی الاوتار که دسته ای دراز و کاسه ای کوچک مانند سه تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
بزک (زنبور کوچک)، توفک توف (توپ) کوچکی که بر شتر می نهادند، کنگری از ابزارهای خنیا، انبوه مردم توده مردم زنبور کوچک، نوعی توپ کوچک که آنرا به شتر میبستند، کمانی آهنین و نوک تیز زنبرک زنبوره، آلتی است در ساعت که چرخهای آن را به کار اندازند زنبرک، زنبوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنباره
تصویر زنباره
زن دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبورک
تصویر زنبورک
((زَ رَ))
زنبور کوچک، نوعی توپ کوچک که در زمان صفویه و قاجاریه به شتر می بستند، کمانی آهنین و نوک تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنباره
تصویر زنباره
((زَ رِ))
زن باز، مردی که آمیزش با زنان را بسیار دوست دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
((طَ))
طنبور زن، نوازنده طنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنبوره
تصویر طنبوره
((طَ رِ))
طنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنبوره
تصویر کنبوره
((کَ رِ))
مکر، دستان، فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
((زَ رَ یا رِ))
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک، زنبورک کمانی آهنین و نوک تیز، زنبورک، سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند (بیشتر در هند)، کنگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
به شکل زنبور، نوعی پارچه توری درشت بافت، نوعی چراغ روشنایی
فرهنگ فارسی معین