جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با طنبوره

طنبوره

طنبوره
طنبور. یا طنبوره بربری (بربریه) قسمی لورای بدوی در فلسطین و مصر معزف چغانه. یا طنبوره از غلاف (جوال) بیرون آوردن (کردن) فاش کردن راز
فرهنگ لغت هوشیار

طنبوره

طنبوره
طنبور. رجوع به طنبور شود:
درّاج کشد شیشم وقالوس همی
بی پردۀ طنبوره و بی رشتۀ چنگ.
منوچهری.
خول طنبوره تو گوئی زند و لاسکوی
از درختی به درختی شود و گوید آه.
منوچهری.
آن بلبل کاتوره برجسته ز مطموره
چون دستۀ طنبوره گیردشجر از چنگل.
منوچهری.
- طنبوره (طنبور) از غلاف بیرون آوردن (بیرون کردن، از جوال بیرون کردن) ، کنایه از فاش کردن راز است:
آمدم با سخن که نتوان کرد
از جوال شره برون طنبور.
انوری.
و در بعضی نسخ است:
آمدم با سخن که طیره شوند
از غلاف اربرون کنم طنبور.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زنبوره

زنبوره
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک زنبورک، کمانی آهنین و نوک تیز زنبورک، سازیست که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سرآن کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند) کنگری، گروه بسیار مردم انبوه
فرهنگ لغت هوشیار

تنبوره

تنبوره
یکی از آلتهای موسیقی ذوی الاوتار که دسته ای دراز و کاسه ای کوچک مانند سه تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار

کنبوره

کنبوره
مکر، فریب، نیرنگ، دستان، برای مِثال دستگاه او نداند کز چه روی / تنبل و کنبوره در دستان اوی (رودکی - ۵۴۰)، غوغا، همهمه
کنبوره
فرهنگ فارسی عمید

زنبوره

زنبوره
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک، زنبورک کمانی آهنین و نوک تیز، زنبورک، سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند (بیشتر در هند)، کنگری
زنبوره
فرهنگ فارسی معین