جدول جو
جدول جو

معنی زمیج - جستجوی لغت در جدول جو

زمیج
بهمنیار در شرح و توضیح بعض کلمات و عبارات تاریخ بیهق آرد: نام یکی از بخش های جنوبی سبزوار است و در این بخش دیهی است معروف به دیه زمین، لیکن اهل قلم دیه زمیج می نویسند. مؤلف تاریخ بیهق این کلمه را بمعنی زمین بر دهنده نوشته و این معنی در فرهنگهای فارسی که در دست است، یافته نشد. رجوع به تاریخ بیهق چ دانش ص 36، 109، 145 و 155، زمج در همین لغت نامه و زمیخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمین
تصویر زمین
سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد، در علم نجوم سومین سیارۀ منظومۀ شمسی، خشکی مورد تصرف کسی، ملک، محلی برای کشاورزی، مزرعه، سرزمین
زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمنج
تصویر زمنج
پرندۀ شکاری مایل به سرخ و کوچک تر از عقاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زویج
تصویر زویج
نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زنّاج، زیچک، لکانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزیج
تصویر مزیج
مزاج ها، اوضاع دستگاه گوارش، وضع معده ها و روده ها، کنایه از مجموعه کیفیت های جسمی و روحی، در طب قدیم هر کدام از کیفیت های چهارگانه در بدن انسان یا مواد خوراکی که عبارت است از مثلاً سرد، گرم، خشک و تر، کنایه از سرشت ها، طبیعت ها، کنایه از حالت ها، وضعیت ها، جمع واژۀ مزاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمیل
تصویر زمیل
ضعیف، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
(زُ جَ)
منزلی است حاجیان را در راه بصره و مکه نزدیک سواج. و این کلمه علم منقول است از زجیج مصغر زج. در شعر زیر از عدی بن رقاع نام این منزل را با حاء (مهمله) خواندم:
اطربت ام رفعت لعینک غدوه
بین المکیمن و الزجیح حمول.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زِمِجْ جا / زِمَجْ جا)
دم غزۀ مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیخ دم پرنده. (از اقرب الموارد). رجوع به معنی بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زِ مِجْ جی)
در شرح نصاب بمعنی دنبه و در شرح دیگر بمعنی بیخ طائر نوشته و در منتخب محل روئیدن دم مرغ. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع بمادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
زماح. زمج. (المعرب جوالیقی). رجوع به زماح و زمج شود
لغت نامه دهخدا
نوعی آجر کاشی که رنگ و نقش نامطبوع دارد، درالجزایر و جز آن: و حیطانها بالقاشانی و هو شبه الزلیج عندنا. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زلج. سبک رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ مَ)
اندک وقت و گاهی به تراخی اراده کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). مصغر زمان، اندک وقت و وقت کمی: لقیته ذات الزمین، یعنی دیدار کردم او را در یک زمانی پیش از این. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
برجای مانده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، زمنی ̍. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کسی که پای او شل شود و از جای خود حرکت نتواند کرد او را زمن نیز گویند... مأخوذ از زمانت. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سیاره ای که ما در آن منزل داریم واز آن نشو و نما می کنیم... در مدت 24 ساعت یکدفعه بر دور خود می گردد و در مدت 365 روز و شش ساعت و چند دقیقه بر دور شمس گردش می کند و بی نهایت کوچکتر است از شمس. و تقسیم می کنند سطح زمین را بواسطۀ خطوط اعتباری از یک قطب به قطب دیگر بدو جهت و این خطوط موهوم را که دوائر نصف النهار و درجات طول گویند 180 درجه در مشرق نصف النهار پاریس و 180 درجه در مغرب نصف النهار فرض شده اند و علاوه بر آنها خطوط متوازی دیگری فرض کرده اند که آنها را درجات عرض می نامند و از خط استوا تا بقطب شمال 90 درجه و از آنجا تا به قطب جنوب نیز 90 درجه فرض شده است. (ناظم الاطباء). یکی از کرات منظومۀ شمسی که مدار گردش آن بدور خورشید پس از عطارد و زهره می باشد. زمین محل زندگی انسانها و حیوانات دیگر و گیاهان مختلف می باشد. در هر 24 ساعت یکبار به دور خود و در هر سال (365 روز) یکبار بدور خورشید می چرخد، اولی را حرکت وضعی و دومی را حرکت انتقالی گویند. تشکیلات کره زمین از خارج بداخل عبارتست از: 1- کرۀ هوا یا آتمسفر و یا جو که خارجی ترین قسمت ساختمان زمین است و از گازهای مختلف که قسمت عمده آن ازت، اکسیژن و بخار آب است، تشکیل شده است. 2- کرۀ آب که بر روی پوستۀ جامد قرار گرفته و در برخی نقاط پوستۀ جامد از سطح آب خارج و تشکیل خشکیها را داده است. 3- پوستۀ جامد که محل نشو و نما و زندگی گیاهان گوناگون و جانوران مختلف و آدمیان باشد. 4- قسمت مذاب زمین که در اعماق بالغ بر 60 کیلومتری پوستۀ جامد زمین قرار دارد. مذاب بودن این طبقه بعلت حرارت زیاد آن است. 5- هستۀ مرکزی که جامد است... ارض. کرۀ ارض. کرۀ زمین.
پیدایش زمین مطابق فرضیۀ لاپلاس: منظومۀ شمسی که زمین یکی از سیارات آن می باشد، ابتدا بصورت تودۀ ابر مانند متحرکی بودکه به دور خود حرکت داشته و قسمت اعظم 699700 خورشید را تشکیل داده. بقیه، سیارات را بوجود آورده است. مطابق این عقیده تودۀ ابرمانندی که زمین را تشکیل داده است بر اثر دوری از کانون حرارت و نقصان تدریجی گرمای آن سرد و سخت گردیده و اولین قشر پستی و بلندی های زمین را تشکیل داده. ضمناً بخار آب موجود در آتمسفر اولی بر اثر نقصان تدریجی حرارت، بمایع تبدیل گشته و در پستی های زمین جمع گردیده و اقیانوس های نخستین را بوجود آورده است. (از فرهنگ فارسی معین). سیمین سیارۀ منظومۀ شمسی. بعد آن از خورشید 149/5 میلیون کیلومتر و مدت مدار آن به گرد خورشید 365 روز و ربع و مدت دورۀ محوری آن 24 ساعت و آن را یک قمر است. و میان ناهید (زهره) و بهرام (مریخ) قراردارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یکی از سیاره های منظومۀ شمسی که از لحاظ بزرگی پنجمین و از حیث فاصله اش به خورشید سومین سیارۀ این منظومه است و یگانه سیاره ای است که از وجود حیات در آن اطلاع قطعی حاصل است. دو سیارۀ نزدیکتر از زمین به خورشید در حدود 000، 500، 149کیلومتر است. زمین را پوششی از گاز احاطه کرده است که قسمت عمده آن اکسیژن و ازت می باشد و او را یک قمر است. وسعت خشکی های آن در حدود 000، 800، 148 کیلومتر مربع و وسعت اقیانوسها در حدود 000، 200، 361 کیلومتر مربع می باشد.
ابعاد و شکل زمین: زمین تقریباً کروی است و در بسیاری از مسائل می توان آن را کره ای پنداشت که محیط دایرۀ عظیمۀ آن 40/000 کیلومتر است. شعاع چنین کره ای 6366 کیلومتر می باشد، ولی در حقیقت زمین کرۀ کاملی نیست، بلکه در دو قطب فرورفتگی و در استوا برآمدگی دارد. جرم زمین تقریباً 1021 * 6 تن و جرم مخصوص متوسط آن 5/552 است.
حرکات زمین: معروف ترین حرکات زمین عبارتند از حرکت وضعی و حرکت انتقالی آن. حرکت وضعی زمین که بوسیلۀ ’فوکو’ ثابت شد، حرکتی است از مغرب به مشرق بر گرد خط موهومی موسوم به محور زمین که از مرکز زمین بر استوای آن عموداست. نقاط تقاطع محور زمین را با سطح آن دو قطب زمین قطبین جغرافیایی میخوانند. زمان یک دوران کامل زمین در طول محورش شبانه روز می باشد. این حرکت سبب طلوع و غروب ظاهری خورشید و ماه و ستارگان و توالی روشنی و تاریکی است. علاوه بر حرکت وضعی، زمین سالی یکبار به دور خورشید حرکت انتقالی می کند، مدار این حرکت بیضی است که خورشید در یکی از کانونهای آن قرار دارد. سرعت این حرکت در حدود 35 کیلومتر در ثانیه است. خروج از مرکز مدار زمین در حدود 1/60 است به سبب این خروج از مرکز، فاصله متوسط زمین تا خورشید در طی سال از مقدار متوسط خود یعنی 000، 500، 149 در حدود 000، 800، 4 کیلومتر تغییر می کند. این اختلاف آن اندازه نیست که در اقلیم مؤثر افتد، چنانکه در نیمکرۀ شمالی، در زمستان زمین به خورشید نزدیک تر است تا در تابستان، محور زمین نسبت به صفحۀ مدار آن زاویه ای برابر 66 درجه و 33 دقیقه و 01 ثانیه دارد و این میل محور توأم با حرکت انتقالی زمین، سبب درازتر بودن روزها در تابستان نسبت به زمستان می باشد و علت اولیۀ پیدایش فصول نیز هست. حرکات زمین منحصر به حرکات وضعی و انتقالی نیست، زیرا در ضمن گردش سالانۀ زمین بدور خورشید، خود با سرعتی در حدود 2 کیلومتر در ثانیه نسبت به ثوابت حرکت می کند و در این حرکت زمین را با خود می برد. پس مسیر واقعی حرکت زمین نسبت به ثوابت یک منحنی پیچ است. در آغاز هر سال نو، زمین نسبت به خورشید به همان وضع آغاز سال گذشته در می آید، ولی در واقع درحدود 000، 000، 644 کیلومتر بر این پلکان مارپیچی بالارفته است. بالاخره محور زمین خود حرکاتی دارد که از آنها یکی حرکت تقدیمی و دیگری رقص محور است.
ساختمان زمین: جرم مخصوص متوسط سنگهای سطحی زمین در حدود 2/67 است، اما از شکل و اندازۀ جرم زمین معلوم میشود که جرم مخصوص متوسط آن بر رویهم 5/5 می باشد، بنابراین چگالی هستۀ زمین بمراتب بیشتر از چگالی سطح آن است. از مطالعۀ امواج زلزله چنین برمی آید که زمین از یک رشته قشرهایی که مانند پوستهای پیاز رویهم قرار گرفته اند، تشکیل یافته است. نظر محققان درباره ضخامت این قشرها متفاوت می باشد. وجود سه لایۀ متمایز در نزدیک سطح زمین تقریباً مسلم است. رفتار امواج زلزله حاکی از این است که در اعماق (نسبت به سطح زمین) دوازده کیلومتری، سی و هفت کیلومتری و شصت کیلومتری در ساختمان زمین انفصال روی میدهد، یعنی خواص فیزیکی لایه ها بطور فاحش تغییر می کند. در عمق 2900 کیلومتری سطح انفصال دیگری قراردارد که در آنجا لایه ها فاحش تر است. بیشتر لرزه شناسان معتقدند که در این امواج زلزله به هستۀ مرکزی زمین برخورد می کنند که احتمالاً مرکب از آهن و نیکل بحالت مایع است خلاصه اطلاعات از داخل زمین اجمالاً بدین شرح است: هستۀ مرکزی به شعاع 3/470 کیلومتر، لایۀ برزخی از سیلیکاتهای آغشته به آهن به ضخامت 1700 کیلومتر، لایه ای از سیلیسیوم و منیزیوم موسوم به سیما، بضخامت در حدود 1140 کیلومتر، سنگهای فوق العاده بازی مشتمل بر لایه ای به ضخامت 23 کیلومتر، لایۀ بازالتی که محمل مستقیم قشر جامد زمین و بطور عمده مرکب ازگرانیت و سنگهای گرانیتی است به ضخامت 12 کیلومتر ولایۀ خارجی یا قشر جامد زمین که آن را سنگ کره نیز می نامند. اقیانوس ها آب کره را تشکیل میدهند. لایۀ گازی موسوم به جو زمین که بر کرۀ زمین محیط می باشد ازعناصر شیمیائی 96 عنصر در زمین یافت میشود، ولی مواد معدنی موجود حاصل از ترکیبهای آنها به 1000 می رسد داخلی ترین قسمت میانی از سنگهای تهنشینی. لایه های خارجی یا سطحی عبارتند از رس و شن و برنزهای گرانیت و بازالت که در رشته کوهها و نواحی کوهزایی بسبب روراندگی و فراراندگی لایه های تحتانی پدید می آیند. از قشر زمین در حدود 93% جامد و در حدود 7% مایع است. از ماهیت داخلۀ زمین چندان اطلاعی در دست نیست و این مختصرناشی از مطالعه رفتار امواج زلزله و قشر جامد زمین است. عموماً دما با عمق زیاد می شود (احتمالاً از قرار20 درجۀ سانتی گراد در کیلومتر). دمای گدازهای آتش فشانی که از آتشفشانهای زنده به خارج پرتاب می شود، درحدود 1100 درجۀ سانتی گراد است. بعضی از محققین چنین می پندارند که از عمق 50 کیلومتری میزان ازدیاد دمابمقدار معتنابهی تنزل می کند و محتملاً دمای هستۀ مرکزی زمین بیش از 2000 یا 3000 درجه سانتی گراد نخواهدبود. هر چه بیشتر بطرف مرکز زمین نزدیک شویم، فشار افزایش پیدا می کند و فشار در عمق دو هزار کیلومتری را برابر یک میلیون آتمسفر تخمین زده اند و فشار مرکز زمین ممکن است 3/5 برابر آن مقدار باشد.
سن و منشاء زمین: سن زمین را تاریخ گذاری بوسیلۀ رادیو آکتویته بدست می آوردند و این مطمئن ترین وسیلۀ تخمین صحیح است. قدیمترین سنگهای زمینی بر این اساس در حدود 000، 000، 2800 سال سن دارند و سن سنگهای شهابی را در حدود 000، 000، 4500 سال تخمین زده اند و چنین پیداست که سن زمین به سن سنگهای شهابی نزدیک تر می باشد. منشاء و نحوۀ پیدایش زمین هنوز بطور قطعی روشن نشده است. ’فرضیۀ سیارگان’، منظومۀ شمسی را ناشی از آن میداند که به سبب عبور ستاره ای از نزدیکی خورشید مقداری از جرم خورشید بر اثر جاذبۀ آن ستاره کنده شده و سیارگان منظومۀ شمسی از آن پدید آمده اند. نظریۀ دیگری هست که زمین قسمتی از ستاره ای است که منفجر شده است. (از دائره المعارف فارسی) :
که هر بامدادی چو زرین سپر
ز مشرق برآرد فروزنده سر
زمین پوشد از نور پیراهنا
شود تیره گیتی بدو روشنا.
فردوسی.
بر آن آفرین کافرین آفرید
مکان و زمان و زمین آفرید.
فردوسی.
درود جهان آفرین بر تو باد
همان آفرین زمین بر تو باد.
فردوسی.
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد بکردار روشن چراغ.
فردوسی.
ز فرّش جهان شدچو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار.
فردوسی.
اسب تاختن گرفتم، چنانکه ندانستم که بر زمینم یا در آسمان. (تاریخ بیهقی).
زمین همچو گوی و چو گوی آسمان
فراوان مر او را دلیل و گواست.
ناصرخسرو.
من آنم که چون آتشی زیر دارم
ز ننگ زمین در هوا می گریزم.
خاقانی.
ناله گر سوی فلک رفت رواست
سایه باری به زمین بایستی.
خاقانی.
عیسی دوم آمده به زمین
باز بر آسمان چارم شد.
خاقانی.
تو زیر زمین شدی چو خورشید
تا کی ز بر سمات جویم.
خاقانی.
همان گوی را مرد هیئت شناس
به شکل زمین می نهد در قیاس.
نظامی.
- زمین به آسمان دوختن، زمین و زمان را بهم دوختن. کنایه از منتهای جهد و کوشش کردن. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زمین وزمان بهم دوختن و ترکیب بعدی شود.
- زمین را به آسمان دوختن، کنایه از زیاده از مقدور دست و پا زدن و کوشیدن. (آنندراج).
گر زمین را به آسمان دوزی
ندهندت زیاده از روزی.
شیخ شیراز (از آنندراج).
رجوع به ترکیب بعد شود.
- زمین و زمان یا زمین و آسمان بهم دوختن، منتهای جهد و کوشش خود کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا
(زِمْ مَ)
ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ یَل ل)
زمّیل. ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل و زمیله شود
لغت نامه دهخدا
(زُ مَ)
ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ جَ)
مصغر زج. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زُ مَ)
ابن عباس. از مولای خود که عروه بن زبیر است روایت دارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شهری است در ترکستان، (ناظم الاطباء)، و گویا این سخن مبنی بر استنباط خطائی است ناشی از آنچه سمعانی درباره زامین (که شهری است در سمرقند) گوید که: گاه بهنگام نسبت زامیجی به تبدیل ’ن’ به ’ج’ گویند و گرنه شهری بدین نام در ترکستان وجود نداشته است،
لغت نامه دهخدا
تصویری از زمین
تصویر زمین
خاک، ارض، سطح کره که زیر پای ما است
فرهنگ لغت هوشیار
مزاج بنگرید به مزاج مزاج: آن چنانی ز عشق و طبع و مزیج که نسنجی بچشم عاقل هیچ. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیج
تصویر لمیج
پر خور، بسیار گای
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی خوراکی که از قطعات روده گاو یا گوسفند آکنده از پیه و گوشت تهیه میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیج
تصویر زلیج
کلید شده، سرسره لغزگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماج
تصویر زماج
دو برادران از مرغان شکاری، لاغر پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنج
تصویر زمنج
صمغ (مطلقا)، زاج زاگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیت
تصویر زمیت
گرانسنگ جا افتاده مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیر
تصویر زمیر
کولمه از ماهیان نامرد، کوته بالا، خوبروی کودک، نی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیع
تصویر زمیع
شتابزده، با پشتکار، کوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیل
تصویر زمیل
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیر
تصویر زمیر
((زَ))
کوتاه قد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زویج
تصویر زویج
((زَ))
زویش، نوعی خوراک که از قطعات روده گاو یا گوسفند آکنده از پیه و گوشت تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمین
تصویر زمین
((زَ))
سومین سیاره از سیارات منظومه شمسی به نسبت دوری از خورشید، مساحتی از خاک که در آن کشت و زرع می کنند، خاک
زمین و زمان: کنایه از همه جا و همه چیز
زمین را به آسمان دوختن: کنایه از دست به کار محال زدن و به قصد پیروز شدن
فرهنگ فارسی معین