مرغی باشد از جنس عقاب و رنگش بسرخی مایل بود و بعضی گویند مرغی است سیاه و از غلیواج بزرگتر و آن را دوبرادران خوانند. و بعضی گویند جانوریست شکاری بغایت پاکیزه منظر از جنس چرغ و آنچه رنگش به سرخی زندبهتر است و آنچه در صحرا تولک و کریز کرده باشد، یعنی پرهای خود را ریخته باشد به کاری نیاید و آنرا به عربی زمج خوانند. و بعضی دیگر گفته اند که همای است و آن را استخوان رند می گویند. (برهان) (آنندراج) (ازفرهنگ رشیدی). پرندۀ گوشتخوار که دوبرادران و به تازی زمّج گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به زمج شود
مرغی باشد از جنس عقاب و رنگش بسرخی مایل بود و بعضی گویند مرغی است سیاه و از غلیواج بزرگتر و آن را دوبرادران خوانند. و بعضی گویند جانوریست شکاری بغایت پاکیزه منظر از جنس چرغ و آنچه رنگش به سرخی زندبهتر است و آنچه در صحرا تولک و کریز کرده باشد، یعنی پرهای خود را ریخته باشد به کاری نیاید و آنرا به عربی زمج خوانند. و بعضی دیگر گفته اند که همای است و آن را استخوان رند می گویند. (برهان) (آنندراج) (ازفرهنگ رشیدی). پرندۀ گوشتخوار که دوبرادران و به تازی زُمَّج گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به زمج شود
دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند که در 149هزارگزی جنوب خاوری قاین، سر راه مالرو عمومی شاهدخ به امام زاده سلطان واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 218 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند که در 149هزارگزی جنوب خاوری قاین، سر راه مالرو عمومی شاهدخ به امام زاده سلطان واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 218 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
عصیب و روده و مانند آن بود که فراهم نوردند گرد یا دراز. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 57). زونج و لکانه عصب بود. (حاشیۀ لغت فرس اسدی، ایضاً). روده های گوسفند باشد که با گوشت و پیه پر کرده قاق کنند و در وقت حاجت پزند و خورند... و به این معنی بجای نون یای حطی هم آمده است (زویج). (برهان) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری). روده ها که با پیه در هم پیچند و بریان کنند و مبار نیز گویند و بعضی بجای نون یای حطی گفته اند و واو مکسور خوانده اند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : اگر من زونجت نخوردم گهی تو اکنون بیا و زونجم بخور. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 57). همی ز آرزوی کیر خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش به خوانش بر. معروفی (از حاشیۀ لغت فرس اسدی، ایضاً). عصیب و گرده برون کن وزو زونج نورد جگر بیاژن و آگنج را به سامان کن. کسائی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترنجیده رویش بسان ترنج دراز است و باریک قد چو زونج. طیان (از جهانگیری). به حالیست خصمش که نزدیک او چو لحم طیور است اکنون زونج. شمس فخری. رجوع به زویج شود
عصیب و روده و مانند آن بود که فراهم نوردند گرد یا دراز. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 57). زونج و لکانه عصب بود. (حاشیۀ لغت فرس اسدی، ایضاً). روده های گوسفند باشد که با گوشت و پیه پر کرده قاق کنند و در وقت حاجت پزند و خورند... و به این معنی بجای نون یای حطی هم آمده است (زویج). (برهان) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری). روده ها که با پیه در هم پیچند و بریان کنند و مبار نیز گویند و بعضی بجای نون یای حطی گفته اند و واو مکسور خوانده اند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : اگر من زونجت نخوردم گهی تو اکنون بیا و زونجم بخور. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 57). همی ز آرزوی کیر خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش به خوانش بر. معروفی (از حاشیۀ لغت فرس اسدی، ایضاً). عصیب و گرده برون کن وزو زونج نورد جگر بیاژن و آگنج را به سامان کن. کسائی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترنجیده رویش بسان ترنج دراز است و باریک قد چو زونج. طیان (از جهانگیری). به حالیست خصمش که نزدیک او چو لحم طیور است اکنون زونج. شمس فخری. رجوع به زویج شود
نوعی از صمغ درخت باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صمغ باشد. (جهانگیری) : بکوه دگر بود گاه فراخ فرازش که سخت و بن دیولاخ. ز بالا دو چنبر ازین سنگ سخت برون تاختی چون زرنج از درخت. اسدی (از جهانگیری)
نوعی از صمغ درخت باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صمغ باشد. (جهانگیری) : بکوه دگر بود گاه فراخ فرازش که سخت و بن دیولاخ. ز بالا دو چنبر ازین سنگ سخت برون تاختی چون زرنج از درخت. اسدی (از جهانگیری)
کاسۀ سفالین بزرگ باشد. (برهان). کاسۀ سفالین بزرگ. (فرهنگ رشیدی). کاسۀ سفالین است. (انجمن آرا). آیا ’ز’ در زکنج جزو کلمه است ؟ آیا بر طبق مثل (کوزه گر از کوزۀ شکسته آب میخورد) کلمه بمعنی کوزۀ شکسته نیست ؟ (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پیراهنت دریده و استاد درزیی چون کوزه گرز کنج همی آبخور کنی. رشید اعور (از فرهنگ رشیدی). رجوع به مادۀ بعد شود، طبق و خوانچۀ بزرگ. (ناظم الاطباء)
کاسۀ سفالین بزرگ باشد. (برهان). کاسۀ سفالین بزرگ. (فرهنگ رشیدی). کاسۀ سفالین است. (انجمن آرا). آیا ’ز’ در زکنج جزو کلمه است ؟ آیا بر طبق مثل (کوزه گر از کوزۀ شکسته آب میخورد) کلمه بمعنی کوزۀ شکسته نیست ؟ (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پیراهنت دریده و استاد درزیی چون کوزه گرز کنج همی آبخور کنی. رشید اعور (از فرهنگ رشیدی). رجوع به مادۀ بعد شود، طبق و خوانچۀ بزرگ. (ناظم الاطباء)
بهمنیار در شرح و توضیح بعض کلمات و عبارات تاریخ بیهق آرد: نام یکی از بخش های جنوبی سبزوار است و در این بخش دیهی است معروف به دیه زمین، لیکن اهل قلم دیه زمیج می نویسند. مؤلف تاریخ بیهق این کلمه را بمعنی زمین بر دهنده نوشته و این معنی در فرهنگهای فارسی که در دست است، یافته نشد. رجوع به تاریخ بیهق چ دانش ص 36، 109، 145 و 155، زمج در همین لغت نامه و زمیخ شود
بهمنیار در شرح و توضیح بعض کلمات و عبارات تاریخ بیهق آرد: نام یکی از بخش های جنوبی سبزوار است و در این بخش دیهی است معروف به دیه زمین، لیکن اهل قلم دیه زمیج می نویسند. مؤلف تاریخ بیهق این کلمه را بمعنی زمین بر دهنده نوشته و این معنی در فرهنگهای فارسی که در دست است، یافته نشد. رجوع به تاریخ بیهق چ دانش ص 36، 109، 145 و 155، زمج در همین لغت نامه و زمیخ شود
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس