معنی زرنج زرنج زنج، مادۀ چسبناکی که از تنه و شاخۀ بعضی درختان میوه دار می تراود و سفت می شود، انگم، صمغ تصویر زرنج فرهنگ فارسی عمید
زرنج زرنج نوعی از صمغ درخت باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صمغ باشد. (جهانگیری) : بکوه دگر بود گاه فراخ فرازش که سخت و بن دیولاخ. ز بالا دو چنبر ازین سنگ سخت برون تاختی چون زرنج از درخت. اسدی (از جهانگیری) لغت نامه دهخدا
زرنج زرنج معرب زرنگ. (فرهنگ فارسی معین). زرنگ. (فرهنگ رشیدی). زرنگ، قصبۀ سیستان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زرنگ و معجم البلدان شود لغت نامه دهخدا
برنج برنج آلیاژی است از مس و روی، رنگ آن زرد است، و دانه ای استاز نوع غلات شبیه گندم فرهنگ لغت هوشیار