آنکه دارای کمان باشد و کمانکش و تیرانداز و کسی که کمان بدست میگیرد. (ناظم الاطباء). کمان دارنده. کسی که به کمان مجهز است و در تیراندازی با کمان مهارت دارد. کمانگیر. (فرهنگ فارسی معین) : کماندار با تیر و ترکش هزار بیاورد با خویشتن شهریار. فردوسی. شست کرشمه چو کماندار شد تیر نینداخته بر کار شد. نظامی. همین یک کماندار شد کز نخست بر آماجگه تیر او شد درست. نظامی. کماندار و سختی کش و سخت کش. نظامی. یلان کماندار نخجیرزن غلامان ترکش کش تیرزن. سعدی. گرچه تیر از کمان همی گذرد از کماندار بیند اهل خرد. سعدی. راه عشق ارچه کمین گاه کمانداران است هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد. حافظ. - کمانداران ابرو، که ابروانی چون کمان دارند: من از دست کمانداران ابرو نمی یارم گذر کردن به هر سو. سعدی. بر سر خاکش به جای شمع تیری می نهد هر که قربان کمانداران ابرو می شود. کلیم (از آنندراج)
آنکه دارای کمان باشد و کمانکش و تیرانداز و کسی که کمان بدست میگیرد. (ناظم الاطباء). کمان دارنده. کسی که به کمان مجهز است و در تیراندازی با کمان مهارت دارد. کمانگیر. (فرهنگ فارسی معین) : کماندار با تیر و ترکش هزار بیاورد با خویشتن شهریار. فردوسی. شست کرشمه چو کماندار شد تیر نینداخته بر کار شد. نظامی. همین یک کماندار شد کز نخست بر آماجگه تیر او شد درست. نظامی. کماندار و سختی کش و سخت کش. نظامی. یلان کماندار نخجیرزن غلامان ترکش کش تیرزن. سعدی. گرچه تیر از کمان همی گذرد از کماندار بیند اهل خرد. سعدی. راه عشق ارچه کمین گاه کمانداران است هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد. حافظ. - کمانداران ابرو، که ابروانی چون کمان دارند: من از دست کمانداران ابرو نمی یارم گذر کردن به هر سو. سعدی. بر سر خاکش به جای شمع تیری می نهد هر که قربان کمانداران ابرو می شود. کلیم (از آنندراج)
بمعنی زناربند. (از آنندراج). زناردارنده. زناربند. (فرهنگ فارسی معین). کسی که زنار بسته باشد. برهمن. (ناظم الاطباء) : کشته چون من کشتۀ زناردار جان عیسی در صلیب موی تو. خاقانی. خط و لب ساقیان، عیسی زناردار بر خط زنار جام، جم کمر انداخته. خاقانی. بت پرستان را عیب مکن و زنارداران را نکوهش منما. (مجالس سعدی). عزیزان پوشیده از چشم خلق نه زنارداران پوشیده دلق. سعدی (بوستان)
بمعنی زناربند. (از آنندراج). زناردارنده. زناربند. (فرهنگ فارسی معین). کسی که زنار بسته باشد. برهمن. (ناظم الاطباء) : کشته چون من کشتۀ زناردار جان عیسی در صلیب موی تو. خاقانی. خط و لب ساقیان، عیسی زناردار بر خط زنار جام، جم کمر انداخته. خاقانی. بت پرستان را عیب مکن و زنارداران را نکوهش منما. (مجالس سعدی). عزیزان پوشیده از چشم خلق نه زنارداران پوشیده دلق. سعدی (بوستان)