جدول جو
جدول جو

معنی زلق - جستجوی لغت در جدول جو

زلق
لغزیدن، خزیدن
تصویری از زلق
تصویر زلق
فرهنگ لغت هوشیار
زلق
خارج کردن منی با دست، استمنا
تصویری از زلق
تصویر زلق
فرهنگ فارسی عمید
زلق
((زَ لَ))
لغزیدن، لغزش، استمناء
تصویری از زلق
تصویر زلق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزلق
تصویر تزلق
زیور گرفتن، خوش گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
لغزانده لغزاننده لغزش دهنده، دوایی را نامند که بقوت ملینه و رطوبت مزلقه که دارد تعیین سطح عضو نماید بحدی که بلغزاند آنچه در آن محتبس است و تحریک آن نموده دفع نماید مانند آلو بخارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزلق
تصویر مزلق
((مُ لِ))
لغزش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزلق
تصویر مزلق
((مُ لَ))
لغزش داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلق
تصویر حلق
گلو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلق
تصویر بلق
در بگشادن، واگشادن در
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دله گربه بیابانی از جانوران گول جامه پشمینه سوفیان، لغزانیدن نوعی پشمینه که درویشان پوشند جامه مرقع صوفیان. گربه صحرایی دله
فرهنگ لغت هوشیار
چیره زبان تیز زبان ذلیق. آسه راه چیره زبان تیز زبان، تیزی، زبان گویا تیز شدن: زبان سر نیزه، افکندن: سرگین، سست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلق
تصویر فلق
(پسرانه)
سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خلق
تصویر خلق
آفرینش، مردم، نو آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاق
تصویر زاق
پارسی ک زای زاج زه بچه (هر چیز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبق
تصویر زبق
بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحلق
تصویر زحلق
باد سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرق
تصویر زرق
ریا و مکر و دروغ و نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیق
تصویر زلیق
شلیل، ماهی لیز آفگانه (جنین سقط شده) نسا
فرهنگ لغت هوشیار
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
فرهنگ لغت هوشیار
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلل
تصویر زلل
بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلف
تصویر زلف
موی سر، گیسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلع
تصویر زلع
شکاف گاباره (غار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلز
تصویر زلز
نا آرامی مانه (اثاث خانه) مان دلتنگ نام آرام مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلخ
تصویر زلخ
لیز جای لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلح
تصویر زلح
چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلج
تصویر زلج
لیز لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلت
تصویر زلت
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلب
تصویر زلب
جمع زلبه، نواله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدق
تصویر زدق
راستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوق
تصویر زوق
سیماب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنق
تصویر زنق
پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعق
تصویر زعق
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیق
تصویر زیق
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
فرهنگ لغت هوشیار