- زلق
- لغزیدن، خزیدن
معنی زلق - جستجوی لغت در جدول جو
- زلق
- خارج کردن منی با دست، استمنا
- زلق ((زَ لَ))
- لغزیدن، لغزش، استمناء
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیور گرفتن، خوش گذراندن
لغزانده لغزاننده لغزش دهنده، دوایی را نامند که بقوت ملینه و رطوبت مزلقه که دارد تعیین سطح عضو نماید بحدی که بلغزاند آنچه در آن محتبس است و تحریک آن نموده دفع نماید مانند آلو بخارا
در بگشادن، واگشادن در
پارسی تازی گشته دله گربه بیابانی از جانوران گول جامه پشمینه سوفیان، لغزانیدن نوعی پشمینه که درویشان پوشند جامه مرقع صوفیان. گربه صحرایی دله
چیره زبان تیز زبان ذلیق. آسه راه چیره زبان تیز زبان، تیزی، زبان گویا تیز شدن: زبان سر نیزه، افکندن: سرگین، سست شدن
آفرینش، مردم، نو آوری
پارسی ک زای زاج زه بچه (هر چیز)
بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
باد سخت
ریا و مکر و دروغ و نفاق
شلیل، ماهی لیز آفگانه (جنین سقط شده) نسا
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
موی سر، گیسو
شکاف گاباره (غار)
نا آرامی مانه (اثاث خانه) مان دلتنگ نام آرام مرد
لیز جای لغزان
چشیدن
لیز لغزان
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
جمع زلبه، نواله ها
راستی
سیماب
پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)