- زقیه
- توده کپه
معنی زقیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دین شناس
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
مانده، دیگر
دعا، افسون
پشته
ته تغاری واپسین فرزند جهزادگی
زمین برومند و پاک، مونث زکی
توده کپه
سمار و غیان غارچ ها مرگیه (طاعون)
رباینده، آزمند
پارسی تازی شده زیلو گستردنی
قریب 7 مثقال
پنهان کردن مذهب خویش، احتیاط کردن، پرهیز کردن
دیدن، دیدار کردن، استقبال کردن
عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه
آنچه باقی مانده، مانده، بازمانده، به جامانده
خودداری از اظهار عقیده و مذهب یا تظاهر برخلاف عقیده، خود را هم مذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان، پرهیزکاری، پرهیز کردن
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
دانا، دانشمند، دریابنده
لقیه در فارسی: دیدار لقیه در فارسی: یک بار دیدار مونث لقی دیدار کننده یک بار دیدن، دیدار کردن ملاقات: جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربالله (مثنوی لغ)
کلمه، سخن و مونث نقی یعنی پاک و پاکیزه
وقیه در فارسی بنگرید به اقیه
پرهیز کردن، خودداری از آشکار کردن مذهب خویش برای حفظ جان
آنچه برای حصول امری یا به جهت حفظ و نگه داری خود به کار می برند از قبیل افسون، دعا، تعویذ و مانند آن
Jurist
jurista