جدول جو
جدول جو

معنی زقیه - جستجوی لغت در جدول جو

زقیه
توده کپه
تصویری از زقیه
تصویر زقیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زکیه
تصویر زکیه
(دخترانه)
مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رقیه
تصویر رقیه
(دخترانه)
نام یکی از چهار دختر پیامبر (ص) از خدیجه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
دین شناس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
مانده، دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رقیه
تصویر رقیه
دعا، افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبیه
تصویر زبیه
پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیه
تصویر زنیه
ته تغاری واپسین فرزند جهزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
زمین برومند و پاک، مونث زکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقوه
تصویر زقوه
توده کپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقمه
تصویر زقمه
سمار و غیان غارچ ها مرگیه (طاعون)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقفه
تصویر زقفه
رباینده، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیه
تصویر زلیه
پارسی تازی شده زیلو گستردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقیه
تصویر اقیه
قریب 7 مثقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقیه
تصویر تقیه
پنهان کردن مذهب خویش، احتیاط کردن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقیه
تصویر لقیه
دیدن، دیدار کردن، استقبال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
آنچه باقی مانده، مانده، بازمانده، به جامانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقیه
تصویر تقیه
خودداری از اظهار عقیده و مذهب یا تظاهر برخلاف عقیده، خود را هم مذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان، پرهیزکاری، پرهیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
دانا، دانشمند، دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
لقیه در فارسی: دیدار لقیه در فارسی: یک بار دیدار مونث لقی دیدار کننده یک بار دیدن، دیدار کردن ملاقات: جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربالله (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیه
تصویر نقیه
کلمه، سخن و مونث نقی یعنی پاک و پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقیه
تصویر وقیه
وقیه در فارسی بنگرید به اقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
((بَ یِّ))
به جا مانده، آن چه باقی مانده، دنباله، ادامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقیه
تصویر تقیه
پرهیز کردن، خودداری از آشکار کردن مذهب خویش برای حفظ جان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقیه
تصویر رقیه
((رُ یِ))
دعا، تعویذ، افسون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
((زَ یِّ))
مؤنث زکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
((فَ))
عالم به احکام شرع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقیه
تصویر لقیه
((لُ یَ))
دیدن، دیدار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقیه
تصویر لقیه
((لُ یَ یا یِ))
یک بار دیدن، دیدار کردن، ملاقات کردن
فرهنگ فارسی معین
آنچه برای حصول امری یا به جهت حفظ و نگه داری خود به کار می برند از قبیل افسون، دعا، تعویذ و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
Jurist
دیکشنری فارسی به انگلیسی