- زغاف
- دروغپرداز
معنی زغاف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع زغفه، زره های نیک
بی آزرمی، بی شرمی
بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
عروس بخانه شوهر فرستادن
چوب سوخته که پیش از آنکه بسوزد آن را خاموی کرده باشند
شاخه درخت انگور شاخه درخت انگور شاخه مو
سختی و محنت
تند رو
رود پر آب
کشنده زهر هلاک کننده کشنده مهلک: سم زعاف
جمع زیف، درم های نبهره شیر بیشه
تاموره دلپرده پرده ای که دل را فرا گرفته شیدایی، درد تاموره
شاخۀ تاک، شاخۀ رز، شاخۀ درخت انگور
هم بستر شدن عروس و داماد برای بار اول
بیماری یا دردی که در تهیگاه یا در پردۀ دل ظاهر می شود
زرافه، پستانداری نشخوار کننده با گردن و پاهای بلند و دو شاخ کوتاه بر روی پیشانی که بر روی بدنش خال های قهوه ای رنگ دارد، شترگاوپلنگ، اشترگاوپلنگ، اشترگاو
((زَ فِ))
فرهنگ فارسی معین
زرافه، حیوانی است پستان دار و نشخوارکننده و بزرگ جثه به اندازه شتر، گردن دراز و دست های بلند و پاهای کوتاه دارد، اشترگاوپلنگ، شترگاوپلنگ
سختی و محنت
فریاد و فغان
در علم عروض هر تغییری در اصول افاعیل عروضی با افزودن یا کاستن یک یا چند حرف
غلاف دل، خال دل
زن بدکار، فاحشه
کشنده، هلاک کننده
جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، اشبو، انگشت، شگال، آلاس، فحم، زگال
لکه ای که در اثر رطوبت یا چربی و مانند آن بر روی زمین یا سطح چیزی پیدا شود
سختی، محنت، فریاد و فغان، بانگ بلند، فریاد سهمناک
سختی، محنت، فریاد و فغان، بانگ بلند، فریاد سهمناک
شتاباندن
ریزه هیزم، سر شاخه
کهور از گیاهان