خدمتکار، پرستار بیماران، پرستار زندانیان، برای مثال بهارش تویی غم گسارش تویی / بدین تنگ زندان زوارش تویی (فردوسی - ۳/۳۳۴)، شادان شده ای که من به یمگان / درمانده و خوار و بی زوارم (ناصرخسرو - ۴۱۸)
خدمتکار، پرستار بیماران، پرستار زندانیان، برای مِثال بهارش تویی غم گسارش تویی / بدین تنگ زندان زوارش تویی (فردوسی - ۳/۳۳۴)، شادان شده ای که من به یمگان / درمانده و خوار و بی زوارم (ناصرخسرو - ۴۱۸)
ندایی که در جنگ سر می دهند، کنایه از سخنی آرمانی که معمولاً قابل عمل نیست، کنایه از روش، شیوه، علامت گروهی از مردم که بدان یکدیگر را می شناسند، مقابل دثار، لباسی که زیر دثار بر تن می کردند، لباس زیر
ندایی که در جنگ سر می دهند، کنایه از سخنی آرمانی که معمولاً قابل عمل نیست، کنایه از روش، شیوه، علامت گروهی از مردم که بدان یکدیگر را می شناسند، مقابلِ دثار، لباسی که زیر دثار بر تن می کردند، لباس زیر
بدخویی. سوء خلق. تندمزاجی. زعاره: این بوسهل مردی امام زاده ومحتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارت در طبعوی مؤکد شده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). در این منصور شرارتی و زعارتی بود به جوانی روز گذشته شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 274). و از بدخویی و زعارت او دانست که نپذیرد و سخن گوید و امیر بر وی دل گرانتر کند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 608). و رجوع به زعاره شود
بدخویی. سوء خلق. تندمزاجی. زعاره: این بوسهل مردی امام زاده ومحتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارت در طبعوی مؤکد شده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). در این منصور شرارتی و زعارتی بود به جوانی روز گذشته شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 274). و از بدخویی و زعارت او دانست که نپذیرد و سخن گوید و امیر بر وی دل گرانتر کند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 608). و رجوع به زعاره شود