جدول جو
جدول جو

معنی زروان - جستجوی لغت در جدول جو

زروان(پسرانه)
نام یکی از ایزدان در ایران باستان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پرده بردار دربار انوشیروان پادشاه ساسانی
تصویری از زروان
تصویر زروان
فرهنگ نامهای ایرانی
زروان(زَ)
پرده دار و حاجب نوشیروان. (از ولف). مردی که با جادو و تنبل پسران مهبود را به زهر کردن در طعام نوشیروان وادار ساخت و سپس خیانت او پیدا شد و به امر نوشیروان بر دار شد:
یکی نامور بود زروان بنام
که او رابدی بر در شاه کام
کهن بود و هم حاجب شاه بود
فروزندۀ بزم و درگاه بود
ز مهبود و از هر دو فرزند اوی
همه ساله بودی پر ازآب روی
همی ساختی تا سر پادشا
کند تیز در کار آن پارسا.
(شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 8 ص 2403).
رجوع به همین کتاب صص 2403- 2409 شود
زربان. زربان بزرگ. یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع). (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد و زربان بزرگ شود
لغت نامه دهخدا
زروان(زَ رَ)
دهی از دهستان صحرای باغ است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 459 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
زروان(زَ / زُ)
چند بار زروان در ردیف دیگر ایزدان نام برده شده و از آن فرشتۀ زمانۀ بی کرانه اراده شده. اغلب زروان با صفات ’اکرانه’ (بی کرانه) و ’درغو خوذاته’ آمده که در مینو خرد پازند ’زروان درنگ خدای’ و در رسالۀ پارسی علمای اسلام به ’درنگ خدای’ تعبیر شده است. از این دو صفت پیداست که برای زمانه آغاز و انجامی تصور نشده، آنرا همیشه پایدار و یا به عبارت دیگر قدیم و جاودانی دانسته اند. در زادسپرم فصل 1 بند 24 زروان صراحت آفریدۀ اهورمزدا محسوب شده در جمله هایی از اوستا که از زروان یاد شده، او را فقط در ردیف ایزدان دیگر آورده درخور نیایش خوانده اند. از مندرجات اوستا چنین مستفاد می شود که زروان ایزد زمانۀ بیکرانه و جاودانی است. در عبارتی از گاتها (یسنا 30 بند 3) روان نیکوکار و روح شر بمنزلۀ ’دو گوهر همزاد’ معرفی شده اند. بنابراین بنظر می رسد که زرتشت به اصل و منشایی اقدم که پدردو روان مزبور باشد، عقیده داشته است، ولی معلوم نیست که زرتشت او را به چه نامی می خوانده. شک نیست که بعدها زروان بمنزلۀ پروردگاری شناخته شده. در زمان هخامنشیان، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است. بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیدۀ اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی، عقیدۀ مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان را به خدای بزرگ اطلاق کرده است. برخی از محققان مذهب معمول مزدیسنی عهد ساسانی را همان زروانیت دانسته اند. بسیاری از نویسندگان و مورخان قرنهای پنجم - هشتم میلادی اسطورۀ ذیل را راجع به آفرینش از عقاید ایرانیان عهد ساسانی نقل کرده اند و آن متعلق به آیین زروانی است: زروان خدای نخستین در مدت هزار سال قربانیها کرد تا پسری بیابد و نام او را هرمز نهد، اما عاقبت وی درباره تأثیر قربانی های خودبه شک افتاد پس دو پسر در بطن او پدید آمد: یکی اهرمزد چون وی قربانی کرده بود و دیگری اهریمن، زیرا که وی شک کرده بود. زروان وعده داد که پادشاهی جهان رابه یکی از آن دو که زود به حضور او آید عطا کند. پس اهریمن سینۀ پدر بشکافت و خود را بدو نمود. زروان پرسید: کیستی ! پاسخ داد پسر توام. زروان گفت: پسرم دارای بوی خوش و نورانی است و تو ظلمانی و بدبویی ! دراین هنگام اهورمزد با پیکری نورانی و معطر خویشتن بدو نمود زروان او را به فرزندی شناخت. اهرمن وعده پدر را بخاطر آورد. زروان پاسخ داد که سلطنت جهان را مدت نه هزار سال به اهریمن خواهد داد، اما پس از انقضای مدت مزبور اهرمزد تنها سلطان جهان خواهد بود... باید دانست که بعدها زروان را با زردشت و هر دو را باابراهیم خلیل (ع) خلط کرده اند... (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به زروان بزرگ، زروانی و زروانیان شود
لغت نامه دهخدا
زروان(زَ / زُ)
دراوستا زروان بمعنی زمان است و بارها با کلمه (راپیثوینه) (نیمروز) آمده برای تعیین هنگام ظهر و مکرربا کلمات ’درگه’ (دیردرنگ) و ’دراجه’ (دراز) آمده بمعنی دیرزمانی و زمان دراز و بلند. (حاشیۀ برهان چ معین). دهر. روزگار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زروان((زَ یا زُ))
در اوستا چند بار زروان را در ردیف دیگر ایزدان نام برده اند و از آن فرشته زمانه بیکرانه اراده شده است
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بروان
تصویر بروان
(پسرانه)
پیش بند (نگارش کردی: بهروان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زوران
تصویر زوران
(پسرانه)
نام نوعی کشتی باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرمان
تصویر زرمان
(دخترانه)
مانند زر، بسیار زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شروان
تصویر شروان
(پسرانه)
نام سرزمینی در جنوب شرقی قفقاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروان
تصویر مروان
(پسرانه)
نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرمان
تصویر زرمان
پیری، سال خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروان
تصویر پروان
دستگاهی که با آن ابریشم را تاب دهند، چرخ ابریشم تابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروان
تصویر دروان
دربان، آنکه جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروان
تصویر سروان
افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم را می گویند، پیشوا و رئیس و سرور. به این معنی سابقاً سلطان می گفتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزوان
تصویر رزوان
نگهبان رز، باغبان و نگهبان باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زربان
تصویر زربان
پیر کهنسال، پیر فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
(پَرْ)
چرخ ابریشم تابی بود که ابریشم را بدان ازپیله برآورند و آن چرخ را بپای گردانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ)
نام شهری نزدیک غزنه. (لغت نامۀ اسدی). و معرب آن فروان است. بین غزنه و بامیان و قریب به سرچشمۀ رودخانه لوکر در یک فرسخی این محل بین سلطان جلال الدین منکبرنی وقوتوقو از سرداران چنگیز جنگی روی داد که به فتح سلطان تمام شد:
بدو گفت کای نامبردار هند
ز پروان بفرمان تو تا بسند.
فردوسی.
گفت سالار قوی باید بپروان اندرون
زانکه در کشور بود لشکر تن و سالار سر.
میزبانی بخاری.
چون بپروان رسید [بوطالب (ظ. ابوطاهر، تبانی] فرمان یافت. (تاریخ بیهقی ص 194). پادشاه محتشم و بی منازع و فارغ دل میرفت تا بپروان و از پروان برفتند... تا منزل بلق. (تاریخ بیهقی ص 246). و چون شنود که موکب سلطان [مسعود] از پروان به غزنین روی دارد. (تاریخ بیهقی ص 251). و از کابل برفت امیر و به پروان آمد. (تاریخ بیهقی ص 286). و قاضی تبانی نیز بپروان فرمان یافت و بوالقاسم با خدم و مهد بغزنی آمد. (تاریخ بیهقی ص 537). و امیر بتعجیل برفت و بپروان یکروز مقام کرد و ازبژغوزک بگذشت. (تاریخ بیهقی ص 570). و گفت [سلطان مسعود] آنچه من دانم شما ندانید بباید ساخت و بزودی سوی پروان و هیسبان رفتن. (تاریخ بیهقی ص 657)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ)
شهریست (به حدود خراسان) بانعمت و جای بازرگانان و در هندوستان است. (حدود العالم). و رجوع به پروان شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ)
نام مبارزی از لشکر بهرام چوبینه که آن را خزروان خسرو نیز می گفته اند:
چو بهرام و پیروز بهرامیان
خزروان و رهام با اندمان.
فردوسی.
بگفت این و بنشست مرد دلیر
خزروان خسرو برآمد چو شیر.
فردوسی
نام دیوی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ)
نام ولایتی است. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
منسوب است به زروان که نام اجدادی است. (از الانساب سمعانی). منسوب به زروان. آیین زروان (یکی از ادیان ایران باستان در زمان ساسانیان). رجوع به زروان، مادۀ بعد، ایران در زمان ساسانیان و مزدیسنا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رزوان
تصویر رزوان
محافظ باغ انگور نگهبان رز، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاروانک چکرنه در برخی از واژه نامه ها (کبک) امده کبک، پرنده ایست از راسته پا بلندان که در حدود 12 گونه آن در سراسر کره زمین میزیند. این پرنده دارا جثه ای متوسط (باندازه یک سار) است و رنگ پر هایش زرد مخلوط با خرمایی و خاکستر یست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروان
تصویر قروان
میان پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروانی
تصویر زروانی
منسوب به زروان پیرو آیین زروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرمان
تصویر زرمان
پیری، کهنسالی
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروان
تصویر پروان
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروان
تصویر ثروان
دارنده توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروار
تصویر زروار
مانند زر زردرنگ طلایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقان
تصویر زرقان
پارسی تازی گشته زرکان روستایی در شش فرسنگی شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروان
تصویر پروان
((پَ))
چرخ ابریشم ریسی
فرهنگ فارسی معین
((سَ))
افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین