جدول جو
جدول جو

معنی زرفین - جستجوی لغت در جدول جو

زرفین
حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زفرین، زوفرین، زورفین، زلفین
حلقه
تصویری از زرفین
تصویر زرفین
فرهنگ فارسی عمید
زرفین
(زُ)
حلقه ای باشد که بر چهارچوب در نصب کنند و زنجیر در را بر آن اندازند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و به معنی زره و پرۀ قفل هم آمده است و عربان زرفین را بکسر اول گویند... (برهان). حلقۀ در و زنجیر. (غیاث اللغات). و آن را زورفین و زولفین نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). وبعضی آن زنجیر را زولفین گفته اند و بمنزلۀ زلف در، دانسته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). بمعنی زرافین است و آن را زلفین نیز خوانند. (جهانگیری) :
به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زرفین در انگشت ازهر.
دقیقی (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1282).
هرکجا امن او کشد باره
نکشد بار قفلها زرفین.
انوری.
وآن کجا باره ای کشد از امن
قفل بیزار گردد از زرفین.
انوری.
جود او کعبۀ زوارشناس
کعبه ای کش دربی زرفین است.
ابوالفرج رونی.
خالیم چون قفل و یک چشمم چوزرفین لاجرم
مجلس ارباب همت را چو حلقه بر درم.
خاقانی.
، فرهنگستان ایران این کلمه رابجای حلقه در بدن جانوران پذیرفته است. محمد معین آرد: حلقۀ بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی. در این نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتاً کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد حلقه ها این ساختمان تکرار می شود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را بتنهائی می تواند انجام دهد، به همین جهت اگر کرم حلقوی را بقطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل می تواند بزندگی ادامه دهد. حلقه. (فرهنگ فارسی ج 2 ص 1735). رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود
لغت نامه دهخدا
زرفین
(زُ / زِ)
زنجیر در. (منتهی الارب). حلقۀ در... (از اقرب الموارد). رجوع به نشوءاللغه ص 93 و المعرب جوالیقی ص 176 شود،... یا عام است. (منتهی الارب). هر حلقه را گفته اند. ج، زرافین. (از اقرب الموارد). حلقه: کانت درع رسول اﷲ صلی اﷲ تعالی علیه و سلم ذات زرافین، اذا ارسلت مست الارض و هو معرب عن فارسی... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و قد زرقن صدغیه، جعلها کالزرفین. (تاج العروس، ایضاً). رجوع به زرفنه و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
زرفین
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
زرفین
((زُ رْ))
حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند، زلف معشوق، زلفین
تصویری از زرفین
تصویر زرفین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برفین
تصویر برفین
(دخترانه)
سفید و زیبا مانند برف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زربین
تصویر زربین
(دخترانه)
سرو کوهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژرفین
تصویر ژرفین
(دخترانه)
عمیق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زربین
تصویر زربین
سرو، سرو کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
دوطرف، دوجانب، دوسو، دوکرانه
طرفین دعوی: در علم حقوق مدعی و مدعی علیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرفین
تصویر مرفین
مورفین، آلکالوییدی با طعم تلخ، به شکل کریستال های استوانه ای و بی رنگ که از تریاک استخراج می شود و در پزشکی به عنوان مسکن و خواب آور به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زورفین
تصویر زورفین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زفرین، زوفرین، زلفین، برای مثال خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱ - ۱۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفرین
تصویر زفرین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زوفرین، زورفین، زلفین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلفین
تصویر زلفین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زفرین، زوفرین، زورفین،
کنایه از زلف، گیسو
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
برفی.
- شیر برفین، آنچه بشکل شیر از برف سازند:
شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم
گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم.
خاقانی.
- کوه برفین، تودۀ عظیم برف همانند کوه.
-
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
عضو زایشی ماده در گیاهان نهان زاد، آوندی که در خزه ها در انتهای برخی از ساقه ها قرار دارد و درسرخس ها بر روی پروتال مستقر است. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل آرکگون پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
حلقوی (اصطلاح جانورشناسی). (فرهنگستان ایران). کرمهای حلقوی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرفین شود
لغت نامه دهخدا
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
دو جانب، دو سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفین
تصویر مرفین
ماده سمی مخدر که از شیره خشخاش و شقایق گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلفین
تصویر زلفین
حلقه پشت در یا صندوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفرین
تصویر زفرین
حلقه ای که بر چهار چوب در نصب کنند زلفین
فرهنگ لغت هوشیار
عضو زایشی ماده که در گیاهان نهانزاد آوندی که در خزه ها در انتهای برخی از ساقه ها قرار دارد و در سرخسها بر روی پروتال مستقر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
کرمهای حلقوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زربین
تصویر زربین
سرو کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورفین
تصویر زورفین
((زُ فِ))
حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند، زلف معشوق، زلفین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلفین
تصویر زلفین
((زُ))
حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند، زلف معشوق، زورفین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زفرین
تصویر زفرین
((زُ فْ))
حلقه ای که بر چهارچوب در نصب کنند، زلفین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
((طَ رَ فِ))
دوطرف، دو جانب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرفین
تصویر فرفین
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن،، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرفین
تصویر مرفین
((مُ))
مسکنی قوی برای تسکین درد که استعمال آن اعتیاد می آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
هر دو سو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرفینک
تصویر زرفینک
آرکه گون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
آنلید
فرهنگ واژه فارسی سره