- زخمدار
- مجروح
معنی زخمدار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
دارای پیچ و خم
مرهون، مقروض
دارنده بخش، کسی که امور یک بخش را تحت نظر فرماندار اداره میکند
دارنده زوزندار
جنگاور رزمی
پیشوای قوم، سیاستمدار
طنین دار (صدا آواز)، دارنده زنگ
دارنده تخت
زمینی که در آن تخم یا دانه درختان را بکارند که پس از سبز شدن بجای دیگر انتقال دهند، جای تخم
پولدار غنی
زخم دار، زخمی، مجروح
دارای پیچ و خم، تاب دار
نامی، بنام، نیک نام، معروف
کسی که زمام امور کشور را در دست دارد
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
کسی که در میان سپاه علم را به دست می گیرد، پرچم دار
کسی که در میان سپاه علم و رایت در دست وی باشد
قرضدار
نام آور، مشهور، معروف
چیز مستعمل اما قابل استفاده بین نو و کهنه: کفش نیمدار کت نیمدار
((تُ))
فرهنگ فارسی معین
عضوی در پستانداران که نطفه در آن منعقد می شود، قسمت اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک وجود دارد
کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
جنگاور
سیاستمدار، پیشوا
پولدار
معروف، مشهور
چیز مستعمل اما قابل استفاده
زمینی که در آن تخم یا دانۀ درختان را بکارند و پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، عضو بدن حیوانات پستاندار که نطفه در آن منعقد می گردد، هر یک از دو جسم کوچک بیضی شکل که در دو طرف رحم وجود دارد و تخمک ها (یاختۀ جنسی و تولیدمثل در زن) در آن ها رشد می کند، یکی از قسمت های اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک به وجود می آید. در میان هر تخمک رسیده یک سلول ماده وجود دارد. بعضی از تخمدان ها یک خانه ای و بعضی دیگر چندخانه ای هستند و در هر خانه چند تخمک وجود دارد
کارمند وزارت کشور که چند دهستان را اداره می کند و تحت نظر فرماندار یا استاندار است