جدول جو
جدول جو

معنی زجه - جستجوی لغت در جدول جو

زجه
زن نوزاییده (تا چهل روز)
تصویری از زجه
تصویر زجه
فرهنگ لغت هوشیار
زجه
زائو، زنی که کمتر از هفت روز از زایمان او گذشته، زاج، زاچ
تصویری از زجه
تصویر زجه
فرهنگ فارسی عمید
زجه
((زَ جِ))
زاج، زچه، زن زائو
تصویری از زجه
تصویر زجه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوجه
تصویر زوجه
همسر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجه
تصویر وجه
سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
صف و قطار، رده، طنابی که جامه و چیزهای دیگر بر بالای آن اندازند، ریسمان بنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زچه
تصویر زچه
از چه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجم
تصویر زجم
پرستوی دریایی از پرندگان سخن پنهان پچ پچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجله
تصویر زجله
آواز مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجل
تصویر زجل
آواز خواندن، نشاط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قید استثناست از جز بجز مگر:) ملک فرمود تا شاپور حالی زجز خسرو سرارا کرد خالی (نظامی. خسرو و شیرین)
فرهنگ لغت هوشیار
منع، از کاری باز کردن، نهی، دلالت بر انتهار، از کاری باز داشتن، نهی کردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمه
تصویر زمه
زاج سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوجه
تصویر زوجه
جمع زوج، شویان شوهران مونث زوج: زن همسرمرد زن همسر مرد جمع زوجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکه
تصویر زکه
خشم، اندوه زینه جنگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقه
تصویر زقه
مرغ ماهیخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفه
تصویر زفه
گروه
فرهنگ لغت هوشیار
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب وارد آمده کوفته، ضربان یافته، مغلوب، ربوده، دزدی شده، سکه زده مضروب، هم زده، آراسته مزین، بریده (شاخه های زیادی درخت) پیراسته، فرسوده کهنه، دلزده بی رغبت متنفر، از حدیده عبور داده زر زده، زدگی پارگی:) این پارچه زده دارد، (ساکن (حرف) :) ورازرود با اول مفتوح بثانی زده و الف مفتوح بزای منقوطه زده... (جهانگیری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخه
تصویر زخه
زن همسر، خشم ریزه گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای باشد که از حلقه های آهنین ترکیب داده اند و در روزهای جنگ پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهه
تصویر زهه
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
فرهنگ لغت هوشیار
فرو ریزنده، روان شونده سران آبخیز سبزه زاری که در آن آبگیرها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجه
تصویر حجه
از پارسی ک هنجیدن هنهجش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجه
تصویر دجه
ستبرای تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجه
تصویر شجه
شکستگی درسر و روی زخم سر سرشکستگی جراحت سر، جمع شجاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
نوحه، مویه، ناله و زاری، برای مثال به مرگ دیگران تا چند زنجه / نه مرگ آرد تو را هم در شکنجه؟ (فخرالدین ابوالمعالی - لغتنامه - زنجه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجه
تصویر لجه
میانۀ دریا، جماعت بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زجر
تصویر زجر
رنج، سختی، آزار، تنبیه، مجازات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کجه
تصویر کجه
کچه، انگشتر بی نگین، مهره، کاچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زله
تصویر زله
ولیمه و مهمانی عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طوی، طو، عرس، بیوگانی، پیوگانی
خوردنی و خوراکی که از مهمانی با خود می بردند
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، جزد، زانه، برای مثال بانگ زله کرد خواهد کرّ گوش / وایچ ناساید به گرما از خروش (رودکی - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجه
تصویر ضجه
ناله وزاری، شیون، فریاد و غوغای مردم، بانگ و فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زده
تصویر زده
زده شده، کوفته، آسیب دیده، فرسوده، ساییده و سوراخ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمه
تصویر زمه
جسمی بلوری حلال در آب با خاصیت قبض بسیار که در نساجی و داروسازی و رنگرزی کاربرد دارد، سولفات پتاس و آلومینیم، زاج سفید، زمج، شبّ، شبّ یمانی
فرهنگ فارسی عمید