- زجاء
- آسان و استوار شدن، کار، باریک میان زن، کشیده ابرو زن، آسانی روانی کار
معنی زجاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشم فراخ
کبوتر باز
شیشه، آبگینه دندانهای پیشین
نما نمای هر چیز، اندازه، نزدیک به
پاداش، سزا، عوض نیکی یا بدی، بخشیدن، یافتن، سزا کیفر پاداش دانسته که در پارسی کیفر با پاداش برابر نیست پاداش پاسخ کار نیک است و کیفر پاسخ کاربد شیان پاد افراه پاد افراس، جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها -1 مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
شادیدن شادمانی، چنگ در زدن، باز داشتن چیستان گویی
زج ها، دندانها، جمع واژۀ زج
ضربه ای که با کارد یا دست به جایی از بدن زده شود
فرو گرفتن، تاختن تاخت آوردن بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
بی سود
بسیار هجو کننده، آواج آوات واج گفتن بسیارهجوکننده: (شاعرهجاء)
ناحیه، جمع ارجاء
شیشه، آبگینه
شیشه گر، آبگینه ساز