معنی هجاء - فرهنگ فارسی معین
معنی هجاء
هجاء((ه))
بدگویی کردن، دشنام دادن، بد و عیب کسی را گفتن
تصویر هجاء
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با هجاء
هجاء
هجاء
بسیار هجو کننده، آواج آوات واج گفتن بسیارهجوکننده: (شاعرهجاء)
فرهنگ لغت هوشیار
هجاء
هجاء
کثیرالهجاء. (معجم متن اللغه). هجاکننده. (مهذب الاسماء). بسیار هجوکننده
لغت نامه دهخدا
هجاء
هجاء
هر چیزی که در نزد کسی سپری گردد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (تاج العروس). هَجا. (از معجم متن اللغه). رجوع به هَجا شود. بشار گوید: و قضیت من ورق الشباب هَجاً من کل أحوزراجح قصبه. که بشار همزۀآن را حذف کرده است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
هجاء
هجاء
فرومردن گرسنگی کسی و آرمیدن. (آنندراج) (منتهی الارب). آرام گردیدن گرسنگی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). خوردن طعام. (تاج المصادر بیهقی) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، پر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پر کردن غذا شکم کسی را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، فرونشاندن طعام گرسنگی را. (منتهی الارب) (آنندراج). آرام کردن طعام گرسنگی کسی را. (از ناظم الاطباء) ، به چرا بازداشتن شتران را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). هجوء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هجاء
هجاء
تیز گردیدن گرسنگی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). التهاب جوع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
زجاء
زجاء
آسان و استوار شدن، کار، باریک میان زن، کشیده ابرو زن، آسانی روانی کار
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.