بطنی است از عرب به غوطۀ دمشق و از خاندانهای جلیل غوطه بشمار میرود. در مسالک الابصار آمده: امارت آنان با بنی نوفل است و در تحت فرمان نواب شامند و هیچیک از امراء عرب در آن جا فرمانروایی ندارند، پیرانی از میان خود آنان در رأس ایشان قرار دارند. دیار محل سکونت این خاندان تا ’ام اوعال’ و ’رویشدات’ امتداد دارد. مؤلف مسالک افزوده است که فرقه ای از این زبید در ’صرخد’ سکونت دارند و توضیح نداده است که از کدام ریشه و اصل اند. (از نهایه الارب قلقشندی ص 269). و در السلوک آمده: زبید اسم قبیله ای است که در اطراف دمشق مسکن داشتند و هر یک از شاخه های این قبیله بنام ناحیه ای که در آن سکونت داشته اند شهرت یافته است. این شاخه ها عبارتند از: زبید غوطه، زبید مرج، زبید صرخد، زبید حوران و زبید احلاف. مسکن شاخۀ اخیر نزدیک رحبه در جوار منازل آل فضل بوده است. (محمد مصطفی زیاده در حاشیۀ السلوک ج 1 ص 464). رجوع به معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله و صبح الاعشی ج 2 ص 321 شود
بطنی است از عرب به غوطۀ دمشق و از خاندانهای جلیل غوطه بشمار میرود. در مسالک الابصار آمده: امارت آنان با بنی نوفل است و در تحت فرمان نواب شامند و هیچیک از امراء عرب در آن جا فرمانروایی ندارند، پیرانی از میان خود آنان در رأس ایشان قرار دارند. دیار محل سکونت این خاندان تا ’ام اوعال’ و ’رویشدات’ امتداد دارد. مؤلف مسالک افزوده است که فرقه ای از این زبید در ’صرخد’ سکونت دارند و توضیح نداده است که از کدام ریشه و اصل اند. (از نهایه الارب قلقشندی ص 269). و در السلوک آمده: زبید اسم قبیله ای است که در اطراف دمشق مسکن داشتند و هر یک از شاخه های این قبیله بنام ناحیه ای که در آن سکونت داشته اند شهرت یافته است. این شاخه ها عبارتند از: زبید غوطه، زبید مرج، زبید صرخد، زبید حوران و زبید احلاف. مسکن شاخۀ اخیر نزدیک رحبه در جوار منازل آل فضل بوده است. (محمد مصطفی زیاده در حاشیۀ السلوک ج 1 ص 464). رجوع به معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله و صبح الاعشی ج 2 ص 321 شود
شهری است به یمن. (منتهی الارب). شهری معروفست به یمن. نقشۀ ساختمان این شهر را محمد بن زیاد مولای مهدی عباسی و فرستادۀ رشید به یمن رسم کرد. وی هنگامی که از طرف رشید به یمن رفت این نقطه را برگزید و شهر زبید را بوجود آورد و برای آن دروازه ها و باروهابساخت و بسال 245 هجری قمری درگذشت. و پس از او فرزندش ابراهیم بن زیاد جایگزین او گردید و تا 289 در مقام پدر ببود و پس از او فرزندش زیادبن ابراهیم، و پس از او نیز برادرش اسحاق متصدی مقام او شدند. اسحاق در391 درگذشت و فرزندش زیاد که هنوز کودکی بیش نبود بجای او برگزیده شد و حسین بن سلامه وزارت او را بعهده گرفت. ابومنصور فاتکی وزیر، بر گرداگرد بارویی که بدست حسین بن سلامۀ وزیر ساخته شده بود بارویی دیگر بناکرد، سپس سیف الاسلام طغتکین بن ایوب در 589 باروی سوم گرد شهر ایجاد کرد و چهار دروازه برای آن قرار داد. ابن مجاور گوید: برجهای شهر زبید را برشمردم یکصدوهفت برج و فاصله بین هر دو برج 80 ذراع بود و محیط هربرج بیست ذراع. با این حساب، دور شهر ده هزارونهصد ذراع میشد. ابن سمرۀ جندی در تاریخ یمن و همچنین صاحب کتاب المفید فی تاریخ زبید اخبار و تاریخ و خصوصیات این شهر را بشرح آورده اند. (از تاج العروس). شهری است به یمن، از آن شهر است موسی بن طارق و محمد بن یوسف و محمد بن شعیب که محدثان اند. (آنندراج). شهری است (بعربستان) از یمن و هیچ شهری نیست از پس صنعا از یمن از این بزرگتر و از وی بر سه روزه راه حدود حبشه است و بازرگانی ایشان سیم است و زر ولکن دوازده درم ایشان یک درم سنگ سنجد و دیناری از وی، یک درم سنجد. (حدود العالم). یاقوت آرد: زبید نام یک وادی است که در آن وادی شهری است بنام حصیب، سپس این شهر بنام آن وادی یعنی زبید اشتهار یافت تا آنجا که جز به نام زبید شناخته نشود. زبید (یا حصیب) شهری است مشهور در یمن که در روزگار مأمون عباسی ایجاد شد روبروی ساحل غلافقه و ساحل مندب. زبید نامیست که مرتجلاً بر این شهر نهاده شده و جمعی کثیر از علماء بدان منسوب اند. روزی یک عده از اولاد زیاد و هشام را بنزد مأمون بردند. در میان آنان مردی بود از بنوتغلب بنام محمد بن هارون. مأمون با آن جمع سخن گفت و از نسب و نژادشان پرسید، بنی زیاد و بنی هشام نسبت خود گفتند، و چون تغلبی نام و نسب خود بازگفت مأمون بگریست و گفت مرا با محمد بن هارون چه کار... آنگاه بفرمود او را آزاد کردند بخاطر نام خود و نام پدرش، اما امویان و زیادیان را فرمان کشتن داد. یکی از بنی زیاد که فرمان قتل را شنید مأمون را گفت یا امیرالمؤمنین چه دروغزنند مردمی که ترا به حلم و بخشایش و پرهیز از ریختن خون ناحق، می ستایند... اگر تو ما را بخاطر گناه ما میکشی بخدا سوگند هیچگاه از طاعت خارج نگشتیم و ترک جماعت نگفتیم و اگر بخاطر جنایاتی که بنی امیه در خاندان شمامرتکب شده اند دستور کشتن میدهی خداوند فرماید: ’و لاتزر وازره وزر اخری’. (قرآن 164/6، 15/17، 18/35، 7/39). مأمون را سخن او خوش آمد و جمله را که از صد تن بیشتر بودند ببخشید و حسن بن سهل برای آنان میهمانی مفصلی ترتیب داد. بسال 202 که با ابراهیم بن مهدی بیعت شد، نامه ای از حاکم یمن رسید مشعر به اینکه قبیلۀ اعاشر در تهامه سر از طاعت پیچیده اند. حسن بن سهل یکی از زیادیان را که محمد بن زیاد نام داشت و همچنین مروانی و تغلبی را نزد مأمون ستود و بنیکی یاد کرد و گفت اینان مردانی متعصب اند، برای سرکوب کردن شورشیان یمن میتوان از وجود آنان استفاده کرد. مأمون بفرمود تا زیادی و آن دو تن را به یمن بفرستند ابن زیاد را با سمت امیری، ابن هشام را با سمت وزیری و تغلبی را با مقام قضاء. زیادی در سومین سال به حج رفت، سپس به یمن بازگشت، و تهامه را گشود و زبید را بسال 204 پی افکند. (از معجم البلدان). و در ذیل ’حصیب’ آرد: حصیب نام آن وادی است که زبید در آن واقع است، ابن ابی دمینۀ همدانی گوید: حصیب قریۀ زبید است و آن سرزمین اشعریان است، در برخی از نقاط آن، بنووافد (از بنوثقیف) با اشعریان آمیخته و هم مسکن شده اند. جمحی آرد: حصیب اسم مدینۀ زبید و زبید اسم وادی است. ابن بطوطه آرد: زبید شهری است بزرگ که جزء خاک یمن بشمار میرود و تا صنعاء چهل فرسخ فاصله دارد. درکشور صنعاء شهری به بزرگی و ثروت زبید نیست، در این شهر باغ بسیار و آب و میوه و موز فراوان است. زبید در میان بیابان و دور از دریا واقع شده و یکی از مراکز یمن... و زیباترین شهرهای آن میباشد... مردم آن خوشخوی و لطیف طبع و زیباروی هستند و زنان زبید در جمال و خوشگلی ممتازند. وادی الحصیب، که در بعضی از روایات به پیغمبر (ص) نسبت داده شده است که به معاذ فرموده هر وقت بوادی الحصیب رسیدی تند بدو (تا گرفتار زنان آن نشوی) همین جا است. مردم زبید زمستان و تابستان هر روز شنبه را تعطیل میکنند و بباغهای خرما میروند. در این روزها کسی از اهل خود شهر یا از غربا در خانه نمی ماند. مطربان و بازاریان نیز از شهر بدر میروند و فروشندگان میوه و حلوا متاع خود را در بیرون شهر عرضه میکنند. زنها سوار محمل و شتر میشوند و در این گردشها شرکت میکنند. زنان زبید با آن همه جمال و دلربایی که گفتم، دارای مکارم اخلاق و صفات نیکو می باشند و مخصوصاً غریبان را بر مردم بومی ترجیح میدهند وهرگز مانند زنان ولایتهای ما از ازدواج با غربا سر بازنمی زنند و چون شوهر بخواهد آن شهر را ترک گوید، زن تا بیرون شهر به بدرقۀ او می آید و پس از انجام دادن مراسم خداحافظی برمیگردد و اگر زن بچه دار شده باشدسرپرستی بچه را در غیاب پدر بعهده میگیرد و برای ایام غیبت شوهر مطالبۀ نفقه و کسوه و غیرها نمیکند...اما زن زبیدی هرگز از شهر خود بیرون نمیرود و... راضی نمیشود که ترک وطن گوید. علماء و فقهای زبید عموماً مردمی صالح و متدین و امین و دارای مکارم اخلاق میباشند، ازجملۀ آنان من با شیخ ابومحمد صنعایی و فقیه صوفی محقق ابوالعباس ابیانی و محدث فقیه ابوعلی زبیدی ملاقات کردم و در جوار آنان منزل داشتم. (از سفرنامۀ ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد ص 241 و 242). وبستانی آرد: زبید همان سابات قدیم است. شهری است محکم در یمن بر کنار رود زبید. فاصله آن تا مصب رود زبید در بحر احمر پانزده میل و تا صنعاء یکصدوده میل است. (از دائرهالمعارف بستانی). رجوع به صفه جزیره العرب ص 119، تقویم البلدان ابوالفداء ص 88 و 89، احسن التقاسیم صص 84- 86، تاریخ قم ص 283 و 284، انساب سمعانی، البلدان یعقوبی ص 318 و 319، معجم البلدان مخلاف و قاموس الاعلام ترکی شود
شهری است به یمن. (منتهی الارب). شهری معروفست به یمن. نقشۀ ساختمان این شهر را محمد بن زیاد مولای مهدی عباسی و فرستادۀ رشید به یمن رسم کرد. وی هنگامی که از طرف رشید به یمن رفت این نقطه را برگزید و شهر زبید را بوجود آورد و برای آن دروازه ها و باروهابساخت و بسال 245 هجری قمری درگذشت. و پس از او فرزندش ابراهیم بن زیاد جایگزین او گردید و تا 289 در مقام پدر ببود و پس از او فرزندش زیادبن ابراهیم، و پس از او نیز برادرش اسحاق متصدی مقام او شدند. اسحاق در391 درگذشت و فرزندش زیاد که هنوز کودکی بیش نبود بجای او برگزیده شد و حسین بن سلامه وزارت او را بعهده گرفت. ابومنصور فاتکی وزیر، بر گرداگرد بارویی که بدست حسین بن سلامۀ وزیر ساخته شده بود بارویی دیگر بناکرد، سپس سیف الاسلام طغتکین بن ایوب در 589 باروی سوم گرد شهر ایجاد کرد و چهار دروازه برای آن قرار داد. ابن مجاور گوید: برجهای شهر زبید را برشمردم یکصدوهفت برج و فاصله بین هر دو برج 80 ذراع بود و محیط هربرج بیست ذراع. با این حساب، دور شهر ده هزارونهصد ذراع میشد. ابن سمرۀ جندی در تاریخ یمن و همچنین صاحب کتاب المفید فی تاریخ زبید اخبار و تاریخ و خصوصیات این شهر را بشرح آورده اند. (از تاج العروس). شهری است به یمن، از آن شهر است موسی بن طارق و محمد بن یوسف و محمد بن شعیب که محدثان اند. (آنندراج). شهری است (بعربستان) از یمن و هیچ شهری نیست از پس صنعا از یمن از این بزرگتر و از وی بر سه روزه راه حدود حبشه است و بازرگانی ایشان سیم است و زر ولکن دوازده درم ایشان یک درم سنگ سنجد و دیناری از وی، یک درم سنجد. (حدود العالم). یاقوت آرد: زبید نام یک وادی است که در آن وادی شهری است بنام حصیب، سپس این شهر بنام آن وادی یعنی زبید اشتهار یافت تا آنجا که جز به نام زبید شناخته نشود. زبید (یا حصیب) شهری است مشهور در یمن که در روزگار مأمون عباسی ایجاد شد روبروی ساحل غلافقه و ساحل مندب. زبید نامیست که مرتجلاً بر این شهر نهاده شده و جمعی کثیر از علماء بدان منسوب اند. روزی یک عده از اولاد زیاد و هشام را بنزد مأمون بردند. در میان آنان مردی بود از بنوتغلب بنام محمد بن هارون. مأمون با آن جمع سخن گفت و از نسب و نژادشان پرسید، بنی زیاد و بنی هشام نسبت خود گفتند، و چون تغلبی نام و نسب خود بازگفت مأمون بگریست و گفت مرا با محمد بن هارون چه کار... آنگاه بفرمود او را آزاد کردند بخاطر نام خود و نام پدرش، اما امویان و زیادیان را فرمان کشتن داد. یکی از بنی زیاد که فرمان قتل را شنید مأمون را گفت یا امیرالمؤمنین چه دروغزنند مردمی که ترا به حلم و بخشایش و پرهیز از ریختن خون ناحق، می ستایند... اگر تو ما را بخاطر گناه ما میکشی بخدا سوگند هیچگاه از طاعت خارج نگشتیم و ترک جماعت نگفتیم و اگر بخاطر جنایاتی که بنی امیه در خاندان شمامرتکب شده اند دستور کشتن میدهی خداوند فرماید: ’و لاتزر وازره وزر اخری’. (قرآن 164/6، 15/17، 18/35، 7/39). مأمون را سخن او خوش آمد و جمله را که از صد تن بیشتر بودند ببخشید و حسن بن سهل برای آنان میهمانی مفصلی ترتیب داد. بسال 202 که با ابراهیم بن مهدی بیعت شد، نامه ای از حاکم یمن رسید مشعر به اینکه قبیلۀ اعاشر در تهامه سر از طاعت پیچیده اند. حسن بن سهل یکی از زیادیان را که محمد بن زیاد نام داشت و همچنین مروانی و تغلبی را نزد مأمون ستود و بنیکی یاد کرد و گفت اینان مردانی متعصب اند، برای سرکوب کردن شورشیان یمن میتوان از وجود آنان استفاده کرد. مأمون بفرمود تا زیادی و آن دو تن را به یمن بفرستند ابن زیاد را با سمت امیری، ابن هشام را با سمت وزیری و تغلبی را با مقام قضاء. زیادی در سومین سال به حج رفت، سپس به یمن بازگشت، و تهامه را گشود و زبید را بسال 204 پی افکند. (از معجم البلدان). و در ذیل ’حصیب’ آرد: حصیب نام آن وادی است که زبید در آن واقع است، ابن ابی دمینۀ همدانی گوید: حصیب قریۀ زبید است و آن سرزمین اشعریان است، در برخی از نقاط آن، بنووافد (از بنوثقیف) با اشعریان آمیخته و هم مسکن شده اند. جمحی آرد: حصیب اسم مدینۀ زبید و زبید اسم وادی است. ابن بطوطه آرد: زبید شهری است بزرگ که جزء خاک یمن بشمار میرود و تا صنعاء چهل فرسخ فاصله دارد. درکشور صنعاء شهری به بزرگی و ثروت زبید نیست، در این شهر باغ بسیار و آب و میوه و موز فراوان است. زبید در میان بیابان و دور از دریا واقع شده و یکی از مراکز یمن... و زیباترین شهرهای آن میباشد... مردم آن خوشخوی و لطیف طبع و زیباروی هستند و زنان زبید در جمال و خوشگلی ممتازند. وادی الحصیب، که در بعضی از روایات به پیغمبر (ص) نسبت داده شده است که به معاذ فرموده هر وقت بوادی الحصیب رسیدی تند بدو (تا گرفتار زنان آن نشوی) همین جا است. مردم زبید زمستان و تابستان هر روز شنبه را تعطیل میکنند و بباغهای خرما میروند. در این روزها کسی از اهل خود شهر یا از غربا در خانه نمی ماند. مطربان و بازاریان نیز از شهر بدر میروند و فروشندگان میوه و حلوا متاع خود را در بیرون شهر عرضه میکنند. زنها سوار محمل و شتر میشوند و در این گردشها شرکت میکنند. زنان زبید با آن همه جمال و دلربایی که گفتم، دارای مکارم اخلاق و صفات نیکو می باشند و مخصوصاً غریبان را بر مردم بومی ترجیح میدهند وهرگز مانند زنان ولایتهای ما از ازدواج با غربا سر بازنمی زنند و چون شوهر بخواهد آن شهر را ترک گوید، زن تا بیرون شهر به بدرقۀ او می آید و پس از انجام دادن مراسم خداحافظی برمیگردد و اگر زن بچه دار شده باشدسرپرستی بچه را در غیاب پدر بعهده میگیرد و برای ایام غیبت شوهر مطالبۀ نفقه و کسوه و غیرها نمیکند...اما زن زبیدی هرگز از شهر خود بیرون نمیرود و... راضی نمیشود که ترک وطن گوید. علماء و فقهای زبید عموماً مردمی صالح و متدین و امین و دارای مکارم اخلاق میباشند، ازجملۀ آنان من با شیخ ابومحمد صنعایی و فقیه صوفی محقق ابوالعباس ابیانی و محدث فقیه ابوعلی زبیدی ملاقات کردم و در جوار آنان منزل داشتم. (از سفرنامۀ ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد ص 241 و 242). وبستانی آرد: زبید همان سابات قدیم است. شهری است محکم در یمن بر کنار رود زبید. فاصله آن تا مصب رود زبید در بحر احمر پانزده میل و تا صنعاء یکصدوده میل است. (از دائرهالمعارف بستانی). رجوع به صفه جزیره العرب ص 119، تقویم البلدان ابوالفداء ص 88 و 89، احسن التقاسیم صص 84- 86، تاریخ قم ص 283 و 284، انساب سمعانی، البلدان یعقوبی ص 318 و 319، معجم البلدان مخلاف و قاموس الاعلام ترکی شود
ابن معن بن عمرو بن عنیز... بن طی ٔ. پدر خاندان بنوزبید است که بنام زبید و زبید الاحلاف نیز معروفند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321). رجوع به نهایه الارب قلقشندی ص 269 و معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله شود
ابن معن بن عمرو بن عنیز... بن طی ٔ. پدر خاندان بنوزبید است که بنام زبید و زبید الاحلاف نیز معروفند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321). رجوع به نهایه الارب قلقشندی ص 269 و معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله شود
بطنی از قبیلۀ مذحج قوم عمرو بن معدیکرب، از آن قومست محمد بن ولید صاحب زهری و عده ای دیگر... (از شرح قاموس). ابن درید در جمهره گوید: بنوزبید بطنی ازعرب است، از آن بطن است عمرو بن معدیکرب، نام پدر و سرسلسلۀ این بطن عصم است و او را زبید از آنرو گفتند که او گفت: من یزبدنی رفده، کنایت از اینکه چه کسی با من هم پیمان میشود. (از جمهرۀ ابن درید ج 1 ص 244). زبید بطنی است از مذحج قوم عمرو بن معدیکرب بن عبداﷲ بن عمرو بن عصم بن عمرو بن زبید الاصغر. کنیت عمرو، ابوثور است و با وفد زبید شرفیاب به حضرت رسالت شد و بسال 9 هجری اسلام پذیرفت و در فتحهای مسلمانان حضور داشت و در جنگ قادسیه یا در نهاوند کشته شد. (از تاج العروس). زبید بطنی است از مذحج قوم عمرو بن معدیکرب، از ایشانست محمد بن ولید صاحب زهری و محمیه بن جزء و محمد بن حسین و هر دو پسرش که لغویان اند. (منتهی الارب). و سمعانی آرد: زبید قبیله ای کهن است و نام (مؤسس) آن منبه بن صعب است که آنرا زبید اکبر گویند و مرجع همه شاخه های قبیلۀ زبید است. (از انساب). و قلقشندی آرد: بطنی است از بطون سعدالعشیره. این بطن اولاد منبه بن مصعب بن سعدالعشیره اند. و این بنوزبید (بنومنبه الاکبر) را زبید الاکبر گویند و زبید حجاز ایشانند. یکی از خاندانهای این بطن خاندانی است بنام زبیدکه آن را زبید الاصغر نامند و ایشان اولاد منبه اصغر بن ربیعه... بن منبه اکبرند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 327). و در العقد الفرید آمده: اعرابیی به جامع بصره درآمد بسوی چپ و راست نظر کرد، جوانانی خوش لباس و نیکوروی دید که بر گرد عتبۀ مخزومی حلقه زده اند، اعرابی بدان حلقه درآمد. عتبه روی بدو کرد و از نسب و قبیلۀ او بپرسید، اعرابی پاسخ داد: از مذحج. دیگر بار گفت ’اء من زیدها الاکرمین او من مرادها الاطیبین’. اعرابی پاسخ داد: نه از زیدم نه از مراد، من از گل بوستان مذحج یعنی زبیدم. (از العقد الفرید ج 4 ص 131) یکی از قبایل یمن. (لسان العرب). ابن حائک آرد: بلد زبید، بلاغ است که وادیی است دارای نخل و آن غیر بلاغ است در بلد خثعم (یکی دیگر از قبایل یمن). و این بلاغ (بلاغ زبید) در پایین خنقه واقع است و تا ’وره’ و ’اعدان’ امتداد دارد، اینها همه مراتع ’رنیه’ بشمار میروند. اغلوق، بنومازن و بنوعصم از قبائل زبیدند که در این بلاد سکونت دارند. اراکه ناحیتی است از دیار خثعم که در پایین بلد قبیلۀ زبید قرار دارد. (از صفه جزیره العرب ص 116). و در ص 94 از آن کتاب آرد: هلیل و صید و ذوکزّان وادیهایی هستند متعلق به بنوحبش از زبید و این قبیله در وسط سرزمین قبیلۀ زوف اقامت دارند. و در ص 55 در زیر عنوان ’مدن الیمن النجدیه و ما شابه النجدیه’ آرد: پس از آن (پس از ذمار) شهر رداع است که سکنۀ آن مخلوطی از اسودیان حمیر و خولان و بلحرث و عنس اند و در بادیه های اطراف آن ربیعیان و زیادیان و بلحرث و بنوحبیش از زبید سکونت دارند. ابن خلکان آرد: زبید قبیله ای است بزرگ به یمن، و گروه بسیاری از صحابه و دیگران از آن برخاسته اند و منسوب بدان را زبیدی گویند. (از وفیات الاعیان، چ محمد محیی الدین عبدالحمید ج 4 ص 9). ابن ابی یعقوب آرد: سکنۀ حصیب زبیدند و اشعریان. (از کتاب البلدان ضمیمۀ الاعلاق النفیسه چ لیدن ص 320) : و حی زبید یوم حابس قتلوا و یوم بنی سعد شفیت غلیلی و خثعم ارویت القنا من دمائها بشفان حتی سال کل مسیل. مالک بن حریم همدانی (از صفه جزیره العرب ص 170) از عشائر حله است. گویند اصل آن از یمن است. محل سکونت این عشیره، منطقه ای است میان مسیب و حله و بخشی از آن نیز بر کنار نهر دجله سکونت دارند. مهمترین بطون این عشیره، معامره، جحیش و بوسلطان اند. شغل بیشتر افراد عشیرۀ زبید زراعت است و برخی از آنان نیز به گله چرانی اشتغال دارند. برطبق یک آمار تقریبی افراد این عشیره پانزده هزار تن میباشند. (از معجم قبایل العرب کحاله) بطنی است از بنی مسروح که مالک مرز ’رابغ’ و نیز مالک اراضی فراوان دیگر که ’درب الحج’ از آن جمله است، میباشند. زبید خود به چندین رشته تقسیم میگردد بدین قرار: صحف، عصوم، مغاربه، صیّاده، وفیان، جعاثهه، هنود، جراجره، عزاره، ولدیّه، جهده و عسلان. (از معجم قبایل العرب عمر رضا کحاله از کتاب قلب جزیره العرب، الرحله الیمانیه و مرآه الحرمین ابراهیم رفعت پاشا، تاریخ سینا تألیف نعوم شقیر ورحلۀ حجازیه بتنونی و دلیل الحج محمدپاشا صادق) یکی از قبائل عرب است و دیار آنان در شمال قنفده است. بزرگترین شاخۀ این قبیله، آل ضیر، بنوزبده، آل سعیده، آل املحی، بنوعتمه، صلاّعبه، دفره، مشعف، آل جمیل، جدارمه و عجلین است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از کتاب قلب جزیره العرب فؤاد حمزه ص 153 و کتاب الرحله الیمانیۀ شریف برگانی ص 17، 65 و 202) بطنی است از قبیلۀ طی. این بطن بنوزبیدبن معن بن عمرو بن عنیزبن سلامان بن عمرو بن غوث بن طی اند. ابن سعید گوید: این زبید همان قومند که در دشت سنجار از جزیره فراتیه سکونت دارند، و مقربن فضل شهابی آنان را یاد کرده و زبید الاحلاف خوانده است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321). رجوع به زبید الاحلاف شود
بطنی از قبیلۀ مذحج قوم عمرو بن معدیکرب، از آن قومست محمد بن ولید صاحب زهری و عده ای دیگر... (از شرح قاموس). ابن درید در جمهره گوید: بنوزبید بطنی ازعرب است، از آن بطن است عمرو بن معدیکرب، نام پدر و سرسلسلۀ این بطن عصم است و او را زبید از آنرو گفتند که او گفت: من یزبدنی رفده، کنایت از اینکه چه کسی با من هم پیمان میشود. (از جمهرۀ ابن درید ج 1 ص 244). زبید بطنی است از مذحج قوم عمرو بن معدیکرب بن عبداﷲ بن عمرو بن عصم بن عمرو بن زبید الاصغر. کنیت عمرو، ابوثور است و با وفد زبید شرفیاب به حضرت رسالت شد و بسال 9 هجری اسلام پذیرفت و در فتحهای مسلمانان حضور داشت و در جنگ قادسیه یا در نهاوند کشته شد. (از تاج العروس). زبید بطنی است از مذحج قوم عمرو بن معدیکرب، از ایشانست محمد بن ولید صاحب زهری و محمیه بن جَزْء و محمد بن حسین و هر دو پسرش که لغویان اند. (منتهی الارب). و سمعانی آرد: زبید قبیله ای کهن است و نام (مؤسس) آن منبه بن صعب است که آنرا زبید اکبر گویند و مرجع همه شاخه های قبیلۀ زبید است. (از انساب). و قلقشندی آرد: بطنی است از بطون سعدالعشیره. این بطن اولاد منبه بن مصعب بن سعدالعشیره اند. و این بنوزبید (بنومنبه الاکبر) را زبید الاکبر گویند و زبید حجاز ایشانند. یکی از خاندانهای این بطن خاندانی است بنام زبیدکه آن را زبید الاصغر نامند و ایشان اولاد منبه اصغر بن ربیعه... بن منبه اکبرند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 327). و در العقد الفرید آمده: اعرابیی به جامع بصره درآمد بسوی چپ و راست نظر کرد، جوانانی خوش لباس و نیکوروی دید که بر گرد عتبۀ مخزومی حلقه زده اند، اعرابی بدان حلقه درآمد. عتبه روی بدو کرد و از نسب و قبیلۀ او بپرسید، اعرابی پاسخ داد: از مذحج. دیگر بار گفت ’اء من زیدها الاکرمین او من مرادها الاطیبین’. اعرابی پاسخ داد: نه از زیدم نه از مراد، من از گل بوستان مذحج یعنی زبیدم. (از العقد الفرید ج 4 ص 131) یکی از قبایل یمن. (لسان العرب). ابن حائک آرد: بلد زبید، بلاغ است که وادیی است دارای نخل و آن غیر بلاغ است در بلد خثعم (یکی دیگر از قبایل یمن). و این بلاغ (بلاغ زبید) در پایین خنقه واقع است و تا ’وره’ و ’اعدان’ امتداد دارد، اینها همه مراتع ’رنیه’ بشمار میروند. اَغلوق، بنومازن و بنوعَصَم از قبائل زبیدند که در این بلاد سکونت دارند. اراکه ناحیتی است از دیار خثعم که در پایین بلد قبیلۀ زبید قرار دارد. (از صفه جزیره العرب ص 116). و در ص 94 از آن کتاب آرد: هُلَیل و صید و ذوکَزّان وادیهایی هستند متعلق به بنوحبش از زبید و این قبیله در وسط سرزمین قبیلۀ زَوْف اقامت دارند. و در ص 55 در زیر عنوان ’مدن الیمن النجدیه و ما شابه النجدیه’ آرد: پس از آن (پس از ذمار) شهر رَداع است که سکنۀ آن مخلوطی از اسودیان حمیر و خولان و بلحرث و عنس اند و در بادیه های اطراف آن ربیعیان و زیادیان و بلحرث و بنوحبیش از زبید سکونت دارند. ابن خلکان آرد: زبید قبیله ای است بزرگ به یمن، و گروه بسیاری از صحابه و دیگران از آن برخاسته اند و منسوب بدان را زبیدی گویند. (از وفیات الاعیان، چ محمد محیی الدین عبدالحمید ج 4 ص 9). ابن ابی یعقوب آرد: سکنۀ حصیب زبیدند و اشعریان. (از کتاب البلدان ضمیمۀ الاعلاق النفیسه چ لیدن ص 320) : و حی زبید یوم حابس قتلوا و یوم بنی سعد شفیت غلیلی و خثعم ارویت القنا من دمائها بشفان حتی سال کل مسیل. مالک بن حریم همدانی (از صفه جزیره العرب ص 170) از عشائر حله است. گویند اصل آن از یمن است. محل سکونت این عشیره، منطقه ای است میان مسیب و حله و بخشی از آن نیز بر کنار نهر دجله سکونت دارند. مهمترین بطون این عشیره، معامره، جحیش و بوسلطان اند. شغل بیشتر افراد عشیرۀ زبید زراعت است و برخی از آنان نیز به گله چرانی اشتغال دارند. برطبق یک آمار تقریبی افراد این عشیره پانزده هزار تن میباشند. (از معجم قبایل العرب کحاله) بطنی است از بنی مسروح که مالک مرز ’رابغ’ و نیز مالک اراضی فراوان دیگر که ’درب الحج’ از آن جمله است، میباشند. زبید خود به چندین رشته تقسیم میگردد بدین قرار: صُحُف، عُصوم، مَغارِبه، صَیّاده، وُفْیان، جَعاثِهه، هُنود، جَراجِره، عَزاره، وَلَدیّه، جُهْده و عِسْلان. (از معجم قبایل العرب عمر رضا کحاله از کتاب قلب جزیره العرب، الرحله الیمانیه و مرآه الحرمین ابراهیم رفعت پاشا، تاریخ سینا تألیف نعوم شقیر ورحلۀ حجازیه بتنونی و دلیل الحج محمدپاشا صادق) یکی از قبائل عرب است و دیار آنان در شمال قنفده است. بزرگترین شاخۀ این قبیله، آل ضیر، بنوزَبْده، آل سعیده، آل اِمْلِحی، بنوعُتْمه، صَلاّعِبه، دُفْره، مُشْعَف، آل جَمیل، جَدارِمه و عَجْلَین است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از کتاب قلب جزیره العرب فؤاد حمزه ص 153 و کتاب الرحله الیمانیۀ شریف برگانی ص 17، 65 و 202) بطنی است از قبیلۀ طی. این بطن بنوزبیدبن معن بن عمرو بن عنیزبن سلامان بن عمرو بن غوث بن طی اند. ابن سعید گوید: این زبید همان قومند که در دشت سنجار از جزیره فراتیه سکونت دارند، و مقربن فضل شهابی آنان را یاد کرده و زبید الاحلاف خوانده است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321). رجوع به زبید الاحلاف شود
عبدها، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند، جمع واژۀ عبد، فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، منقاد
عَبدها، فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند، جمعِ واژۀ عَبد، فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، مُطیع، طایِع، مُطاوِع، مِطواع، مُنقاد
نام زن هارون الرشید که دختر جعفر بن منصور است. (منتهی الارب). زن هارون الرشید عباسی بوده است. (فرهنگ نظام) (از اقرب الموارد). و زرکلی آرد: زبیده دختر جعفر بن منصور مکنی به ام جعفر همسر هارون الرشید و دخترعم او است. وی از زنان فاضل و مشهور است از خاندان هاشمی عباسی. نام زبیده، امه العزیز است اما بیشتر او را با همین لقب ’زبیده’ میشناسند. گویند، منصور (جد زبیده) با او در کودکیش بازی میکرد و او را میرقصانید و میگفت: ’یا زبیده، انت زبیده’ و از این روی بنام زبیده شهرت یافت. در مکه چشمۀ آبیست به نام زبیده، این آب را زبیده از دورترین نقطۀ وادی نعمان واقع در شرق مکه بدان چشمه آورده است و برای این منظور چند قنات در راه مکه بوجود آورده است و لذا این چشمه را بنام او ’عین زبیده’ خوانند. بسال 165 هجری قمری هارون، زبیده را بهمسری گرفت و چون وفات یافت و فرزندش محمد امین نیز بقتل رسید، زبیده از طرف یاران مأمون در فشار قرار گرفت و نامه ای متضمن شکایت و حکایت حال به مأمون نگاشت. مأمون را بر او مهر بجنبید و در دارالخلافه برای او کوشکی بساخت و غلامان و کنیزان فراوان در خدمت او بگماشت. زبیده را ثروتی سرشار بود، حریری در یکی از مقامات خود آرد: ’و لو حبتک شیرین بجمالها و زبیده بمالها’. ابن تغری بردی گوید: زبیده دیندارترین و اصیل ترین و زیباترین و عفیف ترین و نام دارترین زنان عصر خود است. ابن جبیر در ضمن سخنان خود درباره راه حج گوید: این همه ساختمانها، برکه ها، چاهها و منازلی که از بغداد تا مکه همه جا بچشم میخورد از آثار زبیده بنت جعفر است، او در همه دوران زندگی خود در پی این گونه خدمات بوده و بویژه در راه مکه خانه ها و آثار سودمند از خود بر جای گذارده که پس از وفات او تاکنون نیز همه زائران خانه خدا از آنها برخوردارند و اگر این اقدامات در این راه نمیشد و این آثار بوجود نمی آمد این راه متروک میگردید. زبیده بتاریخ 126 هجری قمری / 831 میلادی به بغداد درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2). و در الدر المنثور آمده: داستان به حج رفتن زبیده مشهور است و درباره مخارج فراوانی که برای ایجاد بناها و آثار خیریه صرف می کرد داستانها گویند که پاره ای از آنها را جز بر گزاف حمل نتوان کرد، از آن جمله این که گویند: زبیده آب دجله را به عرفات و از آنجا به مکه آورد و در دسترس مردم مکه قرار داد. این سخن گزافی بزرگ است، زیرا آبی که زبیده به مکه برد از دجله نیست. (از کتاب الدر المنثور فی طبقات رباب الخدور تألیف زینب بنت علی سوری ص 216). و مینورسکی آرد: روایتی که در کتاب نزهه القلوب آمده و بنای تبریز را به سال 175 هجری قمری / 791 میلادی بزبیده زن خلیفه هارون الرشید نسبت داده شاید از اینجا ناشی شده است که پس از مصادرۀ املاک امویان، ’ورثان’ از اعمال آذربایجان در کنار رود ارس، به زبیده رسید. (از تاریخ تبریز ترجمه عبدالعلی کارنگ ص 7) : از سخا وصف زبیده خوانده ام وز کفایت رای زبا دیده ام. خاقانی. وآن زبیده ست کز سعادت و بخت بهر کعبه سر و زر افشاند. خاقانی. نه انجیر شد نام هر میوه ای نه مثل زبیده ست هر بیوه ای. نظامی. رجوع به هارون شود
نام زن هارون الرشید که دختر جعفر بن منصور است. (منتهی الارب). زن هارون الرشید عباسی بوده است. (فرهنگ نظام) (از اقرب الموارد). و زرکلی آرد: زبیده دختر جعفر بن منصور مکنی به ام جعفر همسر هارون الرشید و دخترعم او است. وی از زنان فاضل و مشهور است از خاندان هاشمی عباسی. نام زبیده، امه العزیز است اما بیشتر او را با همین لقب ’زبیده’ میشناسند. گویند، منصور (جد زبیده) با او در کودکیش بازی میکرد و او را میرقصانید و میگفت: ’یا زبیده، انت زبیده’ و از این روی بنام زبیده شهرت یافت. در مکه چشمۀ آبیست به نام زبیده، این آب را زبیده از دورترین نقطۀ وادی نعمان واقع در شرق مکه بدان چشمه آورده است و برای این منظور چند قنات در راه مکه بوجود آورده است و لذا این چشمه را بنام او ’عین زبیده’ خوانند. بسال 165 هجری قمری هارون، زبیده را بهمسری گرفت و چون وفات یافت و فرزندش محمد امین نیز بقتل رسید، زبیده از طرف یاران مأمون در فشار قرار گرفت و نامه ای متضمن شکایت و حکایت حال به مأمون نگاشت. مأمون را بر او مهر بجنبید و در دارالخلافه برای او کوشکی بساخت و غلامان و کنیزان فراوان در خدمت او بگماشت. زبیده را ثروتی سرشار بود، حریری در یکی از مقامات خود آرد: ’و لو حبتک شیرین بجمالها و زبیده بمالها’. ابن تغری بردی گوید: زبیده دیندارترین و اصیل ترین و زیباترین و عفیف ترین و نام دارترین زنان عصر خود است. ابن جبیر در ضمن سخنان خود درباره راه حج گوید: این همه ساختمانها، برکه ها، چاهها و منازلی که از بغداد تا مکه همه جا بچشم میخورد از آثار زبیده بنت جعفر است، او در همه دوران زندگی خود در پی این گونه خدمات بوده و بویژه در راه مکه خانه ها و آثار سودمند از خود بر جای گذارده که پس از وفات او تاکنون نیز همه زائران خانه خدا از آنها برخوردارند و اگر این اقدامات در این راه نمیشد و این آثار بوجود نمی آمد این راه متروک میگردید. زبیده بتاریخ 126 هجری قمری / 831 میلادی به بغداد درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2). و در الدر المنثور آمده: داستان به حج رفتن زبیده مشهور است و درباره مخارج فراوانی که برای ایجاد بناها و آثار خیریه صرف می کرد داستانها گویند که پاره ای از آنها را جز بر گزاف حمل نتوان کرد، از آن جمله این که گویند: زبیده آب دجله را به عرفات و از آنجا به مکه آورد و در دسترس مردم مکه قرار داد. این سخن گزافی بزرگ است، زیرا آبی که زبیده به مکه برد از دجله نیست. (از کتاب الدر المنثور فی طبقات رباب الخدور تألیف زینب بنت علی سوری ص 216). و مینورسکی آرد: روایتی که در کتاب نزهه القلوب آمده و بنای تبریز را به سال 175 هجری قمری / 791 میلادی بزبیده زن خلیفه هارون الرشید نسبت داده شاید از اینجا ناشی شده است که پس از مصادرۀ املاک امویان، ’ورثان’ از اعمال آذربایجان در کنار رود ارس، به زبیده رسید. (از تاریخ تبریز ترجمه عبدالعلی کارنگ ص 7) : از سخا وصف زبیده خوانده ام وز کفایت رای زبا دیده ام. خاقانی. وآن زبیده ست کز سعادت و بخت بهر کعبه سر و زر افشاند. خاقانی. نه انجیر شد نام هر میوه ای نه مثل زبیده ست هر بیوه ای. نظامی. رجوع به هارون شود
قناطر زبیده، پل هاییست چندطبقه که بدستور زبیده زوجه هارون و یا زنوبیاملکۀ تدمر ساخته شده. در الدر المنثور آمده: گویندزبیده چشمۀ ’عرعار’ را از کوههای لبنان به بیروت آورد، علت این اقدام او آن بود که در سفر حج خود که از راه بیروت به مکه میرفت، مردم بیروت را دچار کمی آب دید و دستور داد آب سرچشمۀ ’عرعار’ لبنان را تا بیروت ببرند، و در وادی ’مکلس’ پلهای چندطبقه ساختند، این قناطر تا هم اکنون بنام قناطر زبیده یا زبیدیه مشهور است. و بنظر میرسد که بانی این قناطر زنوبیا است ملکۀ معروف تدمر که زبیده نیز خوانده میشود، نه همسر هارون الرشید. (از الدر المنثور ص 216 و 217)
قناطر زبیده، پل هاییست چندطبقه که بدستور زبیده زوجه هارون و یا زنوبیاملکۀ تدمر ساخته شده. در الدر المنثور آمده: گویندزبیده چشمۀ ’عرعار’ را از کوههای لبنان به بیروت آورد، علت این اقدام او آن بود که در سفر حج خود که از راه بیروت به مکه میرفت، مردم بیروت را دچار کمی آب دید و دستور داد آب سرچشمۀ ’عرعار’ لبنان را تا بیروت ببرند، و در وادی ’مکلس’ پلهای چندطبقه ساختند، این قناطر تا هم اکنون بنام قناطر زبیده یا زبیدیه مشهور است. و بنظر میرسد که بانی این قناطر زنوبیا است ملکۀ معروف تدمر که زبیده نیز خوانده میشود، نه همسر هارون الرشید. (از الدر المنثور ص 216 و 217)
عبداللطیف بن ابی بکر بن احمد، مکنی به ابوعبدالله 747- 802 هجری قمری) در شرجه متولد گردید و در زبید سکونت کرد و هم درآنجا درگذشت. وی از دانشمندان فن عربیت است و تألیفاتی در این باب پرداخته که از آن جمله است: ’شرح ملحه الاعراب’، ’مقدمه فی علم النحو’، ’نظم مقدمۀ ابن بابشاذ’ که ارجوزه ای است دارای هزار بیت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 181). رجوع به بغیه الوعاه ص 311 و الضوء اللامع ج 4 ص 325 شود. (از حاشیۀ اعلام ص 181) حکیم زبیدی، برادر شهاب بن عبدالرحمن است که از ناظران املاک زبید بود در ایام دولت مجاهدان یمن. (از العقود اللؤلؤیه ج 2 ص 74). رجوع به زبیدی (... شهاب) شود ابوعلی، فقیه و محدث زبید است. ابن بطوطه در سفرنامۀ خود از او یاد کند. رجوع به سفرنامۀ ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد ص 242 شود
عبداللطیف بن ابی بکر بن احمد، مکنی به ابوعبدالله 747- 802 هجری قمری) در شرجه متولد گردید و در زبید سکونت کرد و هم درآنجا درگذشت. وی از دانشمندان فن عربیت است و تألیفاتی در این باب پرداخته که از آن جمله است: ’شرح ملحه الاعراب’، ’مقدمه فی علم النحو’، ’نظم مقدمۀ ابن بابشاذ’ که ارجوزه ای است دارای هزار بیت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 181). رجوع به بغیه الوعاه ص 311 و الضوء اللامع ج 4 ص 325 شود. (از حاشیۀ اعلام ص 181) حکیم زبیدی، برادر شهاب بن عبدالرحمن است که از ناظران املاک زبید بود در ایام دولت مجاهدان یمن. (از العقود اللؤلؤیه ج 2 ص 74). رجوع به زبیدی (... شهاب) شود ابوعلی، فقیه و محدث زبید است. ابن بطوطه در سفرنامۀ خود از او یاد کند. رجوع به سفرنامۀ ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد ص 242 شود
اسماعیل بن رجاء تابعی، فرزند رجأبن ربیعۀ تابعی است. این پدر و فرزند هر دو تابعی و اهل کوفه اند. (از انساب سمعانی). رجوع به تحفه ذوی الارب ابن خطیب الدهشه و زبیدی (... رجأبن ربیعه) شود اسحاق بن علاء محدث، ملقب به زبریق. از زید بن یحیی روایت دارد. (از تاج العروس: زبرق). رجوع به زبیدی (ابراهیم بن علاء) و زبریق شود رجأ بن ابی ربیعه، از قبیلۀ زبید و تابعی است. (از انساب سمعانی). رجوع به تحفه ذوی الارب تألیف ابن خطیب الدهشه شود
اسماعیل بن رجاء تابعی، فرزند رجأبن ربیعۀ تابعی است. این پدر و فرزند هر دو تابعی و اهل کوفه اند. (از انساب سمعانی). رجوع به تحفه ذوی الارب ابن خطیب الدهشه و زبیدی (... رجأبن ربیعه) شود اسحاق بن علاء محدث، ملقب به زبریق. از زید بن یحیی روایت دارد. (از تاج العروس: زبرق). رجوع به زبیدی (ابراهیم بن علاء) و زبریق شود رجأ بن ابی ربیعه، از قبیلۀ زبید و تابعی است. (از انساب سمعانی). رجوع به تحفه ذوی الارب تألیف ابن خطیب الدهشه شود
نسبت است به زبید که قبیله ای قدیم است، و همه قبایل زبیده به زبید اکبر بازگشت میکنند، و عده ای از صحابه و علما بدین نسبت مشهورند. (از انساب سمعانی) ، نسبت است به زبید، قبیله ای بزرگ از قبایل یمن. (از دائره المعارف بستانی) ، منسوب به زبید (بطنی از بطون قبیلۀ تمیم). (تنقیح المقال از ریحانه الادب) ، منسوب به زبید، بطنی از قبیلۀ طی. (ریحانه الادب از تنقیح المقال)
نسبت است به زبید که قبیله ای قدیم است، و همه قبایل زبیده به زبید اکبر بازگشت میکنند، و عده ای از صحابه و علما بدین نسبت مشهورند. (از انساب سمعانی) ، نسبت است به زبید، قبیله ای بزرگ از قبایل یمن. (از دائره المعارف بستانی) ، منسوب به زبید (بطنی از بطون قبیلۀ تمیم). (تنقیح المقال از ریحانه الادب) ، منسوب به زبید، بطنی از قبیلۀ طی. (ریحانه الادب از تنقیح المقال)
مژدگانی نوید آب افشرده که ازحبوب وجزآن گیرند، شراب خرما، خمری که ازفشرده انگور سازند: بدست راست شراب وبدست چپ زلفین همی خوریم وهمی بوسه می دهیم بدنگ. نبیذوبوسه تودانی همی چه نیک بود یکی نبیذودوصدبوسه وشراب زرنگ. (منوچهری. د. چا. 222: 2) یانبیذخام. خام می می خام مقابل می پخته میفختج. برسماع چنگ اوبایدنبیذ (نبید) خام خورد می خوش آمدخاصه اندرمهرگان بابانگ چنگ. (منوچهری. د. چا. 50: 2)
مژدگانی نوید آب افشرده که ازحبوب وجزآن گیرند، شراب خرما، خمری که ازفشرده انگور سازند: بدست راست شراب وبدست چپ زلفین همی خوریم وهمی بوسه می دهیم بدنگ. نبیذوبوسه تودانی همی چه نیک بود یکی نبیذودوصدبوسه وشراب زرنگ. (منوچهری. د. چا. 222: 2) یانبیذخام. خام می می خام مقابل می پخته میفختج. برسماع چنگ اوبایدنبیذ (نبید) خام خورد می خوش آمدخاصه اندرمهرگان بابانگ چنگ. (منوچهری. د. چا. 50: 2)
بویک بویه ای که از کلن گربه دشتی (سنور الزباد) می تراود سر شیر، گل ستاره ای ماده معطری که از غده مشک جانوری استخراج میشود و چون مقداری کم آنرا در یک ماده روغنی حل کنند عطر بسیار خوشبوی و گرانبهایی به مقدار فراوانی بدست می آید. مدفوع جانور مذبور چون در موقع خروج از مقعد طبیعه با غده مترشحه مشک این حیوان تماس یابد بسیار خوشبوست بدین جهت مدفوع خشک شده جانور را هم به نام نوعی مشک به بازار عرضه کنند، پستانداری است از تیره گوشتخواران جزو راسته زبادها در ناحیه میان دو راه این حیوان غده ای وجود دارد که از آن غده مایعی خوشبو و بسیار معطر ترشح میشود که به نام نوعی مشک به بازار عرضه میگردد قد این حیوان باندازه گربه است و پشمهایش خاکستری و دارای خطوط سیاه رنگی میباشد. جانور مذکور در نواحی بسیار گرم آسیا و آفریقا میزید گربه زباد قط الزباد سنور الزباد رباح
بویک بویه ای که از کلن گربه دشتی (سنور الزباد) می تراود سر شیر، گل ستاره ای ماده معطری که از غده مشک جانوری استخراج میشود و چون مقداری کم آنرا در یک ماده روغنی حل کنند عطر بسیار خوشبوی و گرانبهایی به مقدار فراوانی بدست می آید. مدفوع جانور مذبور چون در موقع خروج از مقعد طبیعه با غده مترشحه مشک این حیوان تماس یابد بسیار خوشبوست بدین جهت مدفوع خشک شده جانور را هم به نام نوعی مشک به بازار عرضه کنند، پستانداری است از تیره گوشتخواران جزو راسته زبادها در ناحیه میان دو راه این حیوان غده ای وجود دارد که از آن غده مایعی خوشبو و بسیار معطر ترشح میشود که به نام نوعی مشک به بازار عرضه میگردد قد این حیوان باندازه گربه است و پشمهایش خاکستری و دارای خطوط سیاه رنگی میباشد. جانور مذکور در نواحی بسیار گرم آسیا و آفریقا میزید گربه زباد قط الزباد سنور الزباد رباح