جدول جو
جدول جو

معنی عبید

عبید
عبدها، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند، جمع واژۀ عبد، فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، منقاد
تصویری از عبید
تصویر عبید
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عبید

عبید

عبید
دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 130هزارگزی شمال خاوری طبس. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و خشک و37 تن سکنه دارد آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات و ذرت است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارندراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

عبید

عبید
جَمعِ واژۀ عَبد. (آنندراج) (منتهی الارب) :
بنده زاده آن خداوند مجید
زاده از پشت جواری و عبید.
(مثنوی)
لغت نامه دهخدا

عبید

عبید
ابن ابرص بن عوف بن جشم الاسدی از مضر. شاعر و از بزرگان و حکمای زمان جاهلیت بوده. وی یکی از اصحاب مجمهرات است که در طبقه دوم از معلقات است. معاصر امراء القیس بود و او را مناظرات و مناقضاتی با وی است. عمری دراز کرد. وی در حدود سال 25 هجری قمری بدست نعمان بن منذربه قتل رسید. (از الاعلام زرکلی) (از ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا