جدول جو
جدول جو

معنی زایش - جستجوی لغت در جدول جو

زایش
زایمان، عمل زاییدن، بچه آوردن
تصویری از زایش
تصویر زایش
فرهنگ فارسی عمید
زایش
عمل زاییدن ولادت
تصویری از زایش
تصویر زایش
فرهنگ لغت هوشیار
زایش
((یِ))
عمل زاییدن
تصویری از زایش
تصویر زایش
فرهنگ فارسی معین
زایش
تولد
تصویری از زایش
تصویر زایش
فرهنگ واژه فارسی سره
زایش
تناسل، تولیدمثل، زادوولد، زاییدن، تولد، میلاد، ولادت
متضاد: مرگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاوش
تصویر زاوش
(پسرانه)
نام ستاره مشتری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چایش
تصویر چایش
سرماخوردگی، زکام، چایمان، چاییدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فزایش
تصویر فزایش
افزایش، افزونی، افزون کردن، افزون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزایش
تصویر گزایش
آزار و گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زایل
تصویر زایل
زدوده، نابود، ناپدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاوش
تصویر زاوش
زئوس از خدایان یونانیان قدیم
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، قاضی چرخ، قاضی فلک، زاووش، اورمزد، هرمز، زوش، برجیس، ژوپیتر، سعد اکبر، سعد السّعود، زواش برای مثال فلک سادس ست زاوش را / که دهنده ست دانش و هش را (سنائی۱ - ۶۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، دارای توانایی زاییدن، دارای توانایی خلق و ابداع، آفریننده، افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
(فَ یِ)
مقابل کاهش. افزایش. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف) :
گرت رای به آزمایش بود
همه روزت اندر فزایش بود.
فردوسی.
- فزایش رسیدن، زیاد شدن. افزایش یافتن. فزونی یافتن.
- ، زیاد نمودن. بیشتر بنظر رسیدن. بهتر جلوه کردن:
همه چیز را کآزمایش رسد
چو دیده پسندد فزایش رسد.
نظامی.
- فزایش کردن، افزودن. افزاییدن:
به دانش ورا آزمایش کنید
همه نیکویی در فزایش کنید.
فردوسی.
شما هم به یزدان نیایش کنید
همه نیکویی در فزایش کنید.
فردوسی.
، نشو. بالش. زهش. (یادداشت بخط مؤلف).
- فزایش گرفتن، بالیدن. رشد کردن. نمو کردن. بالا رفتن:
ستایش گرفتند بر رهنمای
فزایش گرفت از گیا چارپای.
فردوسی.
رجوع به افزایش شود
لغت نامه دهخدا
دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایش
تصویر رایش
واسطه میان رشوه دهنده و رشوه گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایش
تصویر سایش
عمل ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چایش
تصویر چایش
عمل چاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایر
تصویر زایر
زیارت کننده دیدار کننده جمع زوار زایرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاید
تصویر زاید
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
گزش رساندن آزار رسانیدن: نه خلطی که جانرا گزایش کند ونی آنکه خونرا فزایش کند (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزایش
تصویر فزایش
افزایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چایش
تصویر چایش
((یِ))
سرما خوردن، ناخوش شدن، چاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزایش
تصویر فزایش
((فَ یِ))
افزایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایش
تصویر رایش
تیر با پر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایش
تصویر رایش
((یِ))
واسطه میان رشوه گیرنده و رشوه دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گایش
تصویر گایش
اکتفان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایش
تصویر سایش
اصطکاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شایش
تصویر شایش
امکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هایش
تصویر هایش
تصدیق، تایید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایش
تصویر نایش
نفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایش
تصویر رایش
ریاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زدایش
تصویر زدایش
حذف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاید
تصویر زاید
فزون
فرهنگ واژه فارسی سره
مزرعه ای در شمال روستای بالا جاده که تپه ی تاریخی مزایش در
فرهنگ گویش مازندرانی