- زایر
- زیارت کننده دیدار کننده جمع زوار زایرین
معنی زایر - جستجوی لغت در جدول جو
- زایر ((یِ))
- زیارت کننده، جمع زوّار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث زایر جمع زایرات
جمع جزیره، از پارسی گزیرک ها آبخوست ها جمع جزیره آبخست ها جزیره ها
جزیره ها، قطعات زمینی در وسط دریا که از هر طرف آب آن را احاطه کرده باشد، آداک ها، اداک ها، آدک ها، آبخوها، آبخوست ها، جزها، جمع واژۀ جزیره
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلغان بزرگ آیین زرتشتی
تولیدگر
تولد
خدمت کار
زمین خراب، نا مزروع، خاک مرده، ویران، بی بنا، بی زرع وکشت
فزون
دیگر
زن زیارت کننده
دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید
باربردار و حمل دار، میوه دار و ثمر دار
عمل زاییدن ولادت
از اینجا زاینجا:) کان تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد زایدر که ناهشیار بود (رودکی)
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
زاینده مولود
روشن صاف درخشان نورانی منور. یا احمر زاهر سرخ پر رنگ، گیاهی که زیبایی درخشان دارد، گیاه خرم
نوازنده نی نای زن. توضیح: لغویان عرب) زمار (را بدین معنی آورده اند و استعمال) زامر (رانفی کرده اند
یاری دهنده: در برداشتن بار، مهتر بزرگ مردم
چینه دادن ژاغر
ناله و فغان، نالیدن و عجز نمودن
شریف و بلند مرتبه، پر و لبریز
منع کننده، باز دارنده از کاری
ناله، برنیش هنگ کناک (اسهال خونی) خونروش دل پیچه صدا یا نفسی که بسبب آزردگی یا خستگی به صورت ناله از سینه بر آید ناله، اسهال پیچش دل پیچ ذوسنطاریا دیسانتری
پتیاره (بلا)، نام کوهی است اشویی، گل سیاه گل بد بو از بر از حفظ