جدول جو
جدول جو

معنی زاهرون - جستجوی لغت در جدول جو

زاهرون
(هَِ)
جمع واژۀ زاهر، در حال رفع. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهروز
تصویر شاهروز
(پسرانه)
نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
(پسرانه)
شاه دوست، شاه + سون (به نیکی تعریف کننده)، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
در دورۀ صفویه، قبایل حامی شاه، در دورۀ صفویه، سربازان مخصوص شاه، از ایل های بزرگ ایران که در حدود تبریز و اردبیل و قزوین سکنی دارند، هر یک از اعضای ایل شاهسون، شاه دوست، دوستدار شاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافرون
تصویر کافرون
صد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹ آیه، جحد، عباده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
پادزهر، نوشدارو، دارویی که برای دفع سم به کار می بردند، دارویی که برای دفع سم، اصلاح حرکات کلیه و مثانه و دفع سنگ کلیه و مثانه به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
بصیغۀ تثنیه، ماه و آفتاب. (منتهی الارب). شمس و قمر. خورشید و ماه. (مهذب الاسماء). مهر و ماه
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ رَ)
بصیغۀ تثنیه، ازهران. نیرین. ماه و خور. ماه و هور، درنگ کردن، پس ماندن. واپس ایستادن، لغزیدن، چنانکه قدم: ازحت القدم، جنبیدن، چنانکه رگ: ازح العرق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لباس هرروزه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
لرد بایرون شاعر انگلیسی از خانوادۀ استوارت بود. در سال 1788 میلادی بدنیا آمد. دورۀ تحصیلاتش در دارالفنون کمبریج به پایان رسید و نخستین اشعارش به عنوان ’ساعات بیکاری’ در سال 1808انتشار یافت. چون اشعار او در این زمان غالباً سست و نارسا بود مورد انتقاد یکی از مجلات انگلیسی واقع شد. شاعر جوان بدین سبب آزرده خاطر گشت و منظومه ای به عنوان ’هجو شاعران انگلیسی و منتقدان اسکاتلندی’ انتشار داد. و از این راه شهرتی حاصل کرد. سپس در سال 1809 به عزم ایران و هندوستان راه سفر پیش گرفت و کشورهای پرتغال و اسپانی و یونان و عثمانی را سیاحت کرد، اما چون به قسطنطنیه رسید از سفر ایران و هند چشم پوشید. بایرون در 1812 میلادی به انگلستان بازگشت، در سال 1816 باز ناگزیر به مهاجرت شد و به کشورهای اروپا سفر کرد. در 1823 به یونان رفت و به یاری انقلابگران آن سرزمین با ترکان عثمانی به جنگ پرداخت و در محاصرۀشهر ’می سولونقی’ درگذشت. از آثار او منظومۀ دون ژوان و درام مانفرد معروفست. (از تاریخ قرن نوزدهم و معاصر نصرﷲ فلسفی ص 89)
لغت نامه دهخدا
مقامی است بلند درون شهر روم در میدانی که آنجا هر سال پادشاه جشن کند، (یادداشت مؤلف)، نام کوهی بلند در روم که در آنجا هر سال عیش کنند، (ناظم الاطباء)، خانه و بازارهای بصره و کوفه که با هم اتصال دارند، (منتهی الارب) (آنندراج)، کنارۀ نمایان شهر دور از خانه ها، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام سردار رومی در زمان انوشیروان و محافظ شهر حلب، (لغات شاهنامه ص 40) :
حلب شد بکردار دریای خون
بزنهار شد لشکر باطرون،
فردوسی،
چه قیصر چه آن بی خرد باطرون
زبانش روان را گرفته زبون،
فردوسی،
، حقیقت، در حقیقت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
جمع واژۀ حاذر
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ طاهر، در حالت رفع. پاکیزگان. رجوع به طاهر شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ عاهر (در حالت رفع)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ قاهر در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
زائرون. جمع واژۀ زائر در حالت رفع
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام حکیمی بوده است یهودی که در جمیع علوم خصوصاً در علم طب مهارتی تمام داشته. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) (انجمن آراء) (شعوری). همان اهرن القس است که گاهی ’راء’ آن با اشباع ضمه خوانده شده و ناصرخسرو او را بمنزلۀ مثال اعلای علم و دانش یاد کرده است:
از ره دانش بکوش اهرون شو
زیرا کاهرون بدانش اهرون شد.
ناصرخسرو.
اهرون از علم شد سمر بجهان در
گر تو بیاموزی ای پسر توئی اهرون.
ناصرخسرو.
و رجوع به اهرن القس و حواشی مینوی بر دیوان ناصرخسرو ص 636 و تاریخ الحکماء و عیون الانباء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاهریه
تصویر زاهریه
خرامان راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاهرین
تصویر قاهرین
جمع قاهر، چیرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
دارویی است که خاصیت پاد زهر دارد و در نوشداروها داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
دروندان بیدینان ناگروایان پوشانندگان، جمع کافر در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ائمه طاهرین باجداد طاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهران
تصویر ازهران
ماه و خورشید دو پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهروی
تصویر راهروی
عمل راه رفتن، (تصوف) سلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهروش
تصویر راهروش
رسم و طریقه و عادت و آداب و رسوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابرون
تصویر صابرون
جمع صابر در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاهر درحالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پاکان پاکیزگان
فرهنگ لغت هوشیار
رود بزرگ رودخانه بزرگ رودخانه عظیم، رود بزرگ ساز سیم بزرگ آلات موسیقی تار بمی که در اکثر سازها بندند مقابل نوعی ساز شهرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
یک فرد از ایل شاهسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاپرون
تصویر شاپرون
فرانسوی کلاه تگاوی (تگاو قیف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
((مَ))
پادزهر، نوشدارو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادروز
تصویر زادروز
روز به دنیا آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهرود
تصویر شاهرود
رود بزرگ، نوعی ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادروز
تصویر زادروز
روز تولد، میلاد، ولادت، تولد
فرهنگ واژه فارسی سره